در تعالیم بودایی ، شادی نقش محوری دارد . در این آیین ، شادی به معنای رهایی از رنج ها و آلام بشری ، از طریق پیمودن آن چه آن را طریقت هشت مرحله ای مینامند ، امکان پذیر است . مراحل این طریقت بسیار شبیه به آیین مقدس زردتشتی مبتنی بر گفتار نیک ، کردار نیک و پندار نیک است و در سه قالب خرد یا پراجنا یعنی نگرش و نیت صحیح ( نیک ) ، رفتار اخلاقی یا شی لا یعنی گفتار ، عمل ، رزق و کسب درآمد پسندیده و انضباط ذهنی یا سمادی یعنی تلاش ، تفکر و تمرکز نیکو خلاصه می شود . از دیدگاه بودا ، شادی نهایی زمانی کسب می شود که انسان بر هر نوع آرزو و خواسته ای غلبه کند و بتواند از آن چشم پوشی کند ( شهیدی ، ۱۳۸۹ ) .
در مذهب کاتولیک ، فیلسوف و قدیس نامی ، توماس آکوئیناس ، در قرن سیزدهم میلادی ، « شادی متبرک » را ادراک ذات الهی در جهان پس از مرگ میدانست . او معتقد بود تنها کسانی که در بهشت به سر میبرند میتوانند خداوند را به طور مستقیم و برای ابد درک کنند و این ادراک به منزله شادی واقعی است ، در حالی که زندگان فقط قادر به درک غیرمستقیم خداوند هستند و درک خدا تنها از طریق میانجیگر امکان پذیر است . پاپ جان بیست و دوم در قرن چهاردهم میلادی تجربه این شادی جاودانه را تا قبل از روز قیامت غیرممکن اعلام کرد و رسماً نظر توماس آکوئیناس را تأیید کرد ( شهیدی ، ۱۳۸۹ ) .
در میان ادیان ، در دین اسلام ، شادکامی از اهمیت ویژه ای برخوردار است . در این راستا برخی آیات و روایات و احادیث به خوبی بیانگر اهمیت شادکامی در اسلام میباشد . برای مثال در سوره نازعات آیه ۲ اشاره شده است که ؛ « والناشطات نشطا » و قسم به فرشتگانی که ( جان اهل ایمان را ) به آسایش و نشاط ببرند ( نازعات آیه ۲ ) .
به رغم تاریخچه طولانی شادکامی ، بررسی علمی این مفهوم به دهه ۱۹۶۰ و مطالعه پیشگام برادبرن[۴۱] ( ۱۹۶۹ ، به نقل از آرجیل[۴۲] ، ۲۰۰۱ ) در خصوص ساختار بهزیستی ذهنی بر میگردد . وی در این پژوهش که بر روی جمعیت شهرنشین آمریکا انجام داد نشان داد که عواطف مثبت و منفی به صورت مستقل از یکدیگر عمل میکنند و شادکامی با درآمد ، مشارکت اجتماعی و کسب تجارب جدید رابطه ی مستقیم دارد . در دهه ۱۹۶۰ مؤسسات پژوهشی آمریکا ، کار خود را در مورد سنجش میزان شادکامی افراد آغاز کردند ، این کار به چند پزوهش کلاسیک منجر شد . کانتریل[۴۳] ( ۱۹۶۵ ) الگوی دغدغه های انسان ، که یک پیمایش بینالمللی با ۲۳۸۷۵ نفر پاسخگوست ، برادبرن ( ۱۹۶۷ ) ساختار سلامت روان شناختی که از پیمایش نورک[۴۴] استفاده کرد و کمپل ، کانورسی و راجرز[۴۵] ( ۱۹۶۷ ) کیفیت زندگی آمریکایی ، از مرکز پژوهش زمینه یابی در دانشگاه میشیگان[۴۶] در ۱۹۶۶ ویلسون[۴۷] بازبینی ادبیات مربوط به شادی را در بولتن روان شناختی منتشر کرد ( آرجیل ، ترجمه انارکی و همکاران ، ۱۳۸۲ ) .
در خلال سال های دهه ۱۹۷۰ مطالعات مربوط به شاخص های اجتماعی آمریکا با محوریت بررسی شادی مردم صورت گرفت . در همین سال ها آلاردت[۴۸] ( ۱۹۶۷ ) به بررسی ابعاد رفاه اجتماعی و میزان شادی در کشورهای اسکاندیناوی پرداخت . گلاتزر[۴۹] ( ۱۹۹۱ ) نیز پژوهشی راجع به کیفیت زندگی در آلمان غربی انجام داد . در استرالیا نیز هدی و ویرنیگ[۵۰] ( ۱۹۹۲ ) اولین پیمایش بزرگ طولی را با عنوان فهم شادی انجام دادند . در خلال همین سال ها مجلات روان شناختی نظیر مجله شخصیت و روان شناسی اجتماعی شروع به انتشار مقالات مرتبط با شادی کردند و وین هوون در سال ۱۹۹۴ کتاب سه جلدی « همبسته های شادی » را منتشر ساخت و در آن به تحلیل پژوهش ها انجام گرفته پرداخت ( وین هوون ، ۱۹۹۴ ) ، کانمن ، واینر و شوارتز[۵۱] ( ۱۹۹۰ ) نیز جلد بزرگ بنیادهای روان شناختی لذت را منتشر کردند ( آرجیل ، ترجمه انارکی و همکاران ، ۱۳۸۲ ) .
۲-۱-مفهوم شادکامی
هرچند شادی و شادبودن یکی از مهمترین ابعاد زندگی محسوب می شود ، ولی علم تجربی هنوز نتوانسته است مفهوم شادی را به طور کامل توضیح دهد . هنوز میان متخصصین بر سر این که آیا شادی احساس است یا هیجان یا این که آیا باید آن را توانایی قلمداد کرد یا فلسفه زندگی ، توافقی به دست نیامده است . همچنین جدال بر سر این که تا چه اندازه شادی آموختنی است و تا چه حد ذاتی محسوب می شود همچنان ادامه دارد ( شهیدی ، ۱۳۸۹ ) .
در خصوص شادکامی تعاریف گوناگونی ارائه شده است :
افلاطون در کتاب « جمهوری » به سه عنصر در وجود انسان اشاره میکند که عبارتند از قوه تعقل یا استدلال ، احساسات و امیال . به زعم افلاطون هنگامی که بین این سه عنصر تعادل و هماهنگی وجود داشته باشد ، شادی به وجود میآید ( آیزنگ ، ۱۳۷۸ ) .
به عقیده ارسطو ، دست کم سه نوع شادی وجود دارد . پایین ترین سطح شادی همان لذت است . در سطح بعد عقیده مردم عادی است که شادی را معادل موفقیت و کامیابی می دانند و در بالاترین سطح ، شادی مورد نظر ارسطو یا شادی ناشی از معنویت قرار میگیرد ارسطو شادی را عبارت از زندگی معنوی میداند ( دیکی ، ۱۹۹۹ ) . تعریف ارسطو از شادی « فعالیت روح باتقوا و پرهیزگار انسان بر اساس شعور و استدلال » است . شادی از دید ارسطو تنها با به کار گیری عقل و منطق در کنار تلاش برای گام نهادن در طریقت معنوی ، امکان پذیر میباشد ( شهیدی ، ۱۳۸۹ ) . جان لاک و جرمی بنتام[۵۲] معتقدند که شادکامی مبتنی بر تعداد وقایع لذت بخش است ( آیزنگ ، ۱۳۷۸ ) . مک دوگال[۵۳] ( ۱۹۲۱ ، به نقل از ریو ، ۱۳۸۱ ) معتقد است که شادی از عمل هماهنگ همه عواطف یک شخصیت یکپارچه و منسجم ناشی می شود که در آن احساسات اصلی همدیگر را در یک رشته اعمالی که همگی متوجه یک یا چند هدف متحد و تقریباً هماهنگ هستند تعریف میکنند .
جان مارشال ریو[۵۴] ، شادی را حس مثبتی میداند که از حس ارضاء و پیروزی به دست میآید ( ریو ،۱۳۸۱ ) . وین هوون شادکامی را به عنوان قضاوت فرد از درجه یا میزان مطلوبیت کیفیت کل از زندگی میداند . او همچنین معتقد است که شادکامی دارای سه معیار ثبات زمانی ، ثبات موقعیتی و علت درونی میباشد ( وین هوون ، ۱۹۹۴ ) . آرجیل ( ۱۹۶۶ ، به نقل از قمرانی ، ۱۳۸۹ ) معتقد است که برای شادکامی بایستی چهار مؤلفه در نظر گرفت : عاطفه مثبت ، رضایت از زندگی ، فقدان اضطراب و فقدان افسردگی .
لیوبومیرسکی[۵۵] ( ۲۰۰۱ ) شادی را تعادل بین تجربه های هیجانی مثبت و منفی در طول یک دوره زمانی میداند . دی آنجلیس[۵۶] ( ۱۳۸۱ ) معتقد است که شادکامی فقط در زمان حال و لحظه اکنون قابل درک و تجربه است . مایرز[۵۷] و داینر[۵۸] ( ۱۹۹۵ ) شادکامی را ناشی از قضاوت و داوری انسان درباره چگونگی گذران زندگی می دانند . این نوع داوری از بیرون به فرد تحمیل نمی شود بلکه حالتی است درونی که از هیجان های مثبت تاثیر می پذیرد .
از دیدگاه روان شناسان دو نوع شادکامی وجود دارد : نوعی از آن از رهگذر شرایط محسوس زندگی همچون زناشویی ، تحصیل ، شغل ، آسایش و به طور کلی امکانات مالی و رفاهی حاصل میگردد که به آن وجه عینی شادکامی میگویند و نوع دیگر آن متاثر از حالات درونی و ادراکات شخصی است که از آن به عنوان شادکامی ذهنی یا احساس شادکامی تعبیر می شود ( حقیقی و همکاران ، ۱۳۸۵ ) . بر این اساس شادکامی بر نگرش و ادراکات شخصی مبتنی است و بر حالتی دلالت میکند که مطبوع و دلپذیر است و از تجربه های هیجانی مثبت و خشنودی از زندگی نشأت میگیرد ( آرجیل و لو[۵۹] ، ۲۰۰۱ ) .