در این مجموعه، رنگ «سیاه» از حوزهی اجتماعی و بیرونی، به سمت درون لغزیده و فضا را به سوی نوعی عرفان برده است. بنابراین شب و سیاهی با توجه به کلمات و فضاهایی که در آن ها تعبیه شده، تلخ و رمنده نیست، بلکه مأنوس و مألوف است. هم چنین حضور رنگ «زرد» درجایگاه آخر، در مقابل«سیاه» این حالت را نشان میدهد که به تدریج در مجموعههای بعدی به طور کامل محقق میشود، به این ترتیب که رنگ «سرخ» و سرانجام «سبز» پرکاربردترین رنگها میشود و کلام آخر آن که، با درنگ در کاربرد رنگ میتوان کارکردها، حرکتهای ذهنی و تحولات درونی سپهری را در سرودههایش بازشناخت و آن ها را باز نمود.(همان:۱۰۴-۱۰۳)
۳-۱۳- لالاییهای مخملین (نگاهی به خاستگاه و مضامین لالاییهای ایرانی)، مجلهی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال اول، شمارهی ۱، نیمهی دوم۱۳۸۲٫
چکیده:
شعر مکتوب کودک در ادبیات ایران از دورهی بیداری آرام آرام پدیدار شد و از آغاز سدهی چهارده هجری، کم کم نوشتههایی دربارهی ادبیات کودکان و نوجوانان به نگارش درآمد.لالاییها در کنار متلها، منظومهها، ترانههای عامیانه کودکانه و … یکی از گونههای منظوم ادبیات کودکانه هستند که از سرچشمههای عاطفه، احساس و مهر جوشیدهاند و در حوزهی ادبیات عامیانه قابل بررسیاند. مخاطبان اصلی لالاییها، هم زمان شعر، موسیقی و رقص را به اجرا در میآورند. و از آن جایی که در بستر ادبیات عامیانه و شفاهی جریان دارند، متأسفانه کمتر به کتابت رسمی در آمدهاند، از همین رو، بسیار آسیب پذیر و فراموش شدنی مینمایند. موارد زیر را میتوان از مضامین لالاییهای ایرانی برشمرد: آرزوها و آرمانهای مادرانه، همچون بزرگ شدن، سواد آموختن، قرآن خواندن و همسر گزیدن فرزند، بازگشت پدر از سفر، بیان دردها، رنجها و خستگیهای مادر، تشبیه کودک به گلهای گوناگون، دعوت کودک به خواب و…(مقالهی حاضر:۶۱)
لالاییها، گونهای ویژه از ادبیات منظوم هستند که در لحظههای شور و شیدایی آفریده شدهاند. این سرودههای مهرآمیز، بازتاب زلال احساسات، عواطف و آرزوهای مادرانه هستند. مادرانی که از شور شاعرانه سرشار بوده اند، اما با قواعد پیوندی نداشتهاند، از همین رو موارد زیر را میتوان از ویژگیهای لالاییهای ایرانی برشمرد:
زبان لالاییها، معمولاً زبان غیررسمی و محاورهای است و افزون بر کاربرد واژههای عامیانه و شکستن شکل رسمی بسیاری از کلمهها، برخی از ساختارهای نحوی زبان عامیانه نیز در لالاییها راه یافته است. شرایط اجتماعی و اقلیمی مناطق مختلف در لالاییهای آن مناطق تأثیر گذاشته است، از این رو در آیینهی لالاییها میتوان برخی از ویژگیهای اجتماعی را بازشناخت. از دیدگاه قواعد شعری، به ویژه قافیه و وزن عروضی، بسیاری از لالاییها دچار اشکالند، اما شرایط آفرینش این آثار و نیز شرایط اجرای آن، همواره پرده بر این اشکال انداخته است. بیان آرزوها، رنجها، دردها و … از مضامین مشترک لالاییهای مناطق مختلف ایران است. برخی از شاعران رسمی معاصر، لالاییهایی سرودهاند، اما این سرودهها، با آن که از دیدگاه قواعد ادبی، معمولاً بیعیب هستند، سادگی، صمیمیت و پذیرش لالاییهای رایج را ندارند. تحلیل جامعه شناسی و روان شناختی لالاییها از اقدامات بایسته است که نیازمند پژوهشی فراگیرتر و مجالی گستردهتر است.(همان:۷۸-۷۷)
۳-۱۴- زلف تابدار حافظ،به گزینیهای حافظ در پیوند با «زلف» مجلهی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت معلم، سال ۱۲، شمارهی ۴۶-۴۵، تابستان - پاییز ۱۳۸۳٫
چکیده:
«پیوند واژگان» و «تراکم معانی» از بنیادیترین ویژگیهای یک سرودهی خوب است. این ویژگیها، همواره، در دورههای شعر فارسی در کانون توجه سخنسنجان بوده است. تازهترین دیدگاههای ادبی شعر امروز ایران نیز، در پیشروترین گونههای خود، «تراکم معانی»و «پیوند واژگان» را از عوامل برتری شعر به شمار میآورند. درباره تناسبات لفظی سرودههای حافظ، تاکنون نوشتههای بسیاری پدید آمده است. در این نوشتار، برای پرهیز از کلیگویی، از همهی شگردهایی که حافظ شیرین سخن، برای رستاخیز کلام خود بهره برده و به کاربسته است، تنها به یک ترفند یعنی «بهگزینی در پیوند واژگان» و آن هم تنها در حوزهی یک واژه «زلف، گیسو و مو…» پرداخته شده است. فراخوانی واژههای متناسب و گزینش بهترین آن ها، در کارگاه خیال حافظ، چنان مقتدرانه صورت میگیرد که شایستهترین نقشهای ممکن، با بهترین شیوههای پرداخت، در قالب غزل، از فرآوردههای نهایی این کارگاه شگرف و شگفت است.توانمندی حافظ شیرازی در معماری سخن به ویژه پیوند افقی واژگان، سرودههای او را از دیدگاه هنری در جایگاهی بسیار بلند نشانده است. آن قدر بلند که زیباییهای هنری آن، گاهی از دیدرس بسیاری از سخن شناسان بیرون میرود.(مقالهی حاضر:۱۰۷)
برخی از این پیوندها در نگاه نخست به چشم هر کسی می آید. این گونه از تناسبات در شعر شاعران دیگر هم بسیار دیده می شود. اما برخی از واژهها در شعر حافظ، با نخهای نامرئی و در لایههای زیرین بیت، هنرمندانه به هم بسته و ماهرانه در هم بافته شده اند. این پیوستگیهای پنهانی و نیمه پنهانی هستند که سهم خواجه را از دیگران جدا می کنند و در جایگاهی یگانه مینشانند. با نگاه دوباره به کاربرد واژههایی که با زلف هم نشین شدهاند و در این مقاله گوشهای از آن آشکار شد، درستی این سخن تأیید میشود.چنان چه هنگام خواندن شعر حافظ این ترفندهای هنری بازشناسی و دریافت شود، بیگمان برای خواننده صاحب ذوق، لذت هنری آن صد چندان میشود. نیز چنان چه هنگام بررسی دگرسانی در نسخههای گوناگون شعر حافظ این ویژگی فراگیر سخن او از ابزارهای اصلی سنجش نباشد دستیابی به شعر راستین او ممکن نخواهد بود.(همان:۱۲۵).
۳-۱۵- عبدالعلی دستغیب با سعدی چه کرده است؟، مجموعهی عیار نقد در آینه، یادنامهی عبدالعلی دستغیب، دی ۱۳۸۳
چکیده:
گوناگونی آثارعبدالعلی دستغیب، نشانهای روشن از گستردگی دید، پویایی ذوق و تنوعطلبی اوست.در این جستار، کارنامهی نوشتاری دستغیب در پیوند با سعدی به کوتاهی گزارش میشود. نخستین نوشتهی منتشر شدهی دستغیب در پیوند با سعدی مقالهای است با عنوان «مشکل عشق از نظر سعدی و حافظ»، بنیاد این نوشته بر سنجش عشق در دیدگاه سعدی و حافظ است. در پیوند با سعدی نوشتهی دیگری با عنوان «سعدی و تصوف» به چاپ میرسد. در این مقاله به گونهای گذرا، بدون یادکرد پژوهشهایی که پیشتر از آن با موضوع تصوف سعدی انجام گرفته و منتشر شده، دربارهی اندیشههای صوفیانهی سعدی سخن رانده شده است. مقالهای دیگر با عنوان«تحلیلی از اندیشه و هنر سعدی شیرازی»، به چاپ میرسد؛که در این مقاله، اوضاع اجتماعی زمان سعدی، سفرهای او و شخصیت اجتماعی ـ ادبی شیخ، بر اساس آثارش بازشناسی و معرفی شده و برخی از ویژگیهای سخن سعدی به کوتاهی گزارش شده است؛ ویژگیهایی همچون: سادگی بیان، صنعتپردازی، توصیف، ترکیبسازی و هماهنگی ترکیبها.مقالهی کوتاه دیگری با نام «هماهنگی در غزلهای سعدی» نیز از او به چاپ میرسد. دستغیب در این مقاله به تأکید بر سادگی و هماهنگی غزلهای سعدی می پردازد.(مقالهی حاضر:۱۰۵)
مقالهای دیگر با عنوان «گلستان، همان سعدی است ـ نگاهی از زاویهای نو به گلستان» به چاپ میرسد. دستغیب در این مقاله،گزارشی ساده از گلستان، برای خوانندگان عمومی ارائه میدهد. در ادامه مقالهی دیگر با نام «سعدی، غزلسرایی حکایتپرداز» منتشر میشود تا به برخی ادعاهای دیگران پاسخ دهد. همهی سخن وران میدانندکه دلبستگی دستغیب در حوزههای دیگر است و آثاری ارزشمند پدید آورده است. اما با این همه، دستغیب نیز مانند دیگر اهالی ادب فارسی، نمیتوانسته است گردن خود را از کمند سعدی برهاند و به او نیندیشد.(همان:۱۰۷).
۳-۱۶-گزیرهای ناگزیر در دقایق الهام، مجله ی زبان و ادب،دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی،شماره ی ۱۹،بهار ۱۳۸۳
چکیده:
اگر نتوانیم هنر را به روشنی تعریف کنیم. اما بیگمان میتوانیم ویژگیهای آن را در سنجش آفریدههای هنری بازشناسیم و با ژرف نگری در ترفندهای هنری آن را باز نماییم. همان طوری که هنرمند اگر در سنگ بدمد مجسمه پیدا میشود، اگر در رنگ بدمد نقاشی پدید میآید، اگر در آهنگ بدمد موسیقی آفریده میشود، اگر هم درکلمات بدمد شعر آفریده میشود. و راستی هنرمند در این که «میآفریند»یک تکه از خداست و فصل مشترک همهی پدیدهها، زیبایی آنهاست .شعر هم یک پدیدهی هنری است.در ناگهانی غریب، آرامش درونی شاعر به هم میخورد. شاعر در معرض الهام قرار میگیرد، حالی شگفت به او دست میدهد، رنگی آسمانی پیدا میکند، دردی مرموز در او چنگ میزند، چیزی در روح او سنگینی میکند. در اندرون خسته دلیاش، خروش و غوغا برپا میگردد. او دست به دامن قلم میشود. قلم از او دستگیری میکند و پارههای دلش را بر کاغذ میریزد، تا آرام بگیرد. سپس هنرمند شاعر خسته و کوفته از این زایمان، به استراحت میپردازد تا نطفهی شعری دیگر در ذهن او بسته شود.(مقالهی حاضر:۲۰۵)
این گونه است که روح به غلیان در آمدهی هنرمند در کلمات حلول میکند و شعر پدید میآید. پس زبان ادب، زبان عادی نیست، بلکه زبانی است که روح هنرمند در آن دمیده شده و سرشت زیبا شناختی یافته است. واژه ها در کاربرد معمول خود هیچ ویژگی هنری ندارند. هنرمند سخنور این واژهها را بر میگزیند، روح خود را در آن ها میدمد و آن ها ناگهان جان میگیرند و زنده میشوند، پس از آن همین واژههای جانگرفته، شاعر را در دیگران میدمند و او را در آن ها میگسترند و آن ها را با هم یگانه میکنند.(همان:۲۰۷)
۳-۱۷- خواندن رنگها- تحلیل رنگ در شعر نو- (مشترک با مصطفی صدیقی) مجلهی فرهنگ و پژوهش، شمارهی ۱۶۶، آذر ۱۳۸۳٫
چکیده:
رنگ در حوزههای گوناگون زیستی و اندیشگانی انسان، حضوری مؤثر دارد. هنر و ادبیات از جلوهگاههای خلاقانهی رنگ هستند که مفاهیم و وجوه گوناگون آن را باز میتابند. در این نوشتار، جلوههای بروز و نمود رنگ در سرودههای شش شاعر نامدار معاصر، تحلیل و بررسی میشود. شاعران مورد نظر، عبارتند از: نیما یوشیج، هوشنگ ایرانی، فروغ فرخزاد، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری. مفاهیم و معانی گوناگون رنگ در حوزههای مختلف و به صورت ویژه، در متنهای ادبی (شعر معاصر) دارای نمودهایی است.
الف) از نظر شناخت شاعر و نوع نگاه او به رنگها. ب) چگونگی حضور رنگها در شعر شاعرهمهی این وجوه با توجه به کارکرد معنایی رنگها به موازات حرکت ساختاری شعر هر شاعر اتفاق میافتند و ما را به درک و دریافت آثار وی نزدیک میکنند. در مورد دورههای شعری و تأثیرات اجتماعی و عوامل آن نیز با توجه به کاربرد رنگها، نوع نگاه به رنگها، چرخشهای معنایی رنگها نزد هر شاعر یا هر دورهی شعری، راه را به سمت نقدی علمی و دقیق میگشاید.(مقالهی حاضر:۱۹-۱۸)
در این نوشتار میبینیم که رنگ حضوری تزیینی و اتفاقی ندارد بلکه با لایههای معنایی و ساختاری شعر همراه و همساز است. هم چنین حالات درونی راوی که باز نمود شخصیت درونی و روابط بیرونی و زیستی اوست نیز در چگونگی حضور رنگها مؤثر است چنان که این مسأله به چرخش معنایی رنگها می انجامد. مثلاً رنگ سیاه در شعر نیما و سپهری یا رنگ سرخ در شعر شاملو به صورت همنشینی و ترکیبی، معانی ویژهای را رقم میزند و یا مانند همنشینی رنگ سرخ وآبی که در شعر فروغ فرخزاد وجود دارد. (همان:۲۰)
۳-۱۸- زمان گذران در نگاه بی قرار خیام، (مشترک با سعید حسامپور) نشریهی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، سال ۴۷، شماره مسلسل ۱۹۲، پاییز ۱۳۸۳
چکیده:
حکیم عمرخیام نیشابوری از اندیشهورزان نامدار ایرانیست که در سرودههای اندک خود، پرسشهایی ژرف و شگرف در انداخته و برای آسودن شدن از دست این پرسشهای جانگزای بیپاسخ راههایی را پیش نهاده و بازگفته است. ژرفای اندیشهی خیام را از عمق همین درنگها، پرسشها و تردیدهای بنیادین میتوان دریافت و شخصیت او را از لابهلای همین سؤالات جسارتآمیز میتوان بازشناخت. او وقتی در گذر پرشتاب زمان، ناخرسند، به حیرتی آمیخته به بدبینی دچار میشود، به این باور میرسد که هیچ چیز «حقیقیتر» از «دمی» که در آن به سر میبرد و لحظهای که در آن نفس میکشد، نیست. پس بهترین راه زندگی را برای خود و دیگران در آن میبیند که این دم را غنیمت بشمارند و فرصت خود را بیهوده از دست ندهند. با توجه به این که مضمون «غنیمت شمردن فرصت» و «زیستن در حال» از مضمونهای بنیادین رباعیهای خیام است، در این نوشته کوشیده شده است تا این موضوع به اندازه توان، بررسی شود.(مقالهی حاضر:۱۷)
اما آنچه در پیوند با خیام شایستهی یادآوری است، آن است که پافشاری او بر این مضمون و تداوم او در درنگ اندیشمندانه برابر معمای هستی، او را در این گونهی اندیشگانی بلندآوازه کرده است.آن چه خیام پیوسته نوع بشر را به انجام آن سفارش میکند، این است که باید پیش از آن که شمشیر سهمگین مرگ بر پیکر زندگی فرود آید، در لحظه لحظهی زندگی چنگ زد و آن را به شادمانی گذراند. اگر امروزه شهرت فراگیر خیام را در جهان میبینیم، شادباشی و اغتنام فرصت در شکلگیری این شخصیت جهانی بسیار مهم بوده و هست و نمیتوان این موارد را از شخصیت شکل گرفته و اسطورهای خیام جدا کرد. (همان: ۴۵)
۳-۱۹- تصویر زمان در شعر معاصر، کیهان فرهنگی،سال بیست و دوم، شمارهی ۲۲۲، فروردین ۱۳۸۴
چکیده:
اشتیاق به نوگرایی در حوزهی تصویرسازی، در همهی دورهها و سبکهای شعر فارسی دیده میشود، بهجز بخشی از شعر امروز که بیش از هرچیز دیگر، بر زبان شعر تأکید میورزد و از تصویرسازی فاصله میگیرد، جریانهای دیگر شعری برای تقویت زیبایی، کم و بیش، عنصر تصویر را در مرکز توجه خود قرار دادهاند و بدینترتیب، یکی از گونههای نوآوری در شعر معاصر ایران در حوزهی صور خیال، صورت پذیرفته است.
شاعران نوگرای معاصر، هرکس به شیوهای کوشیده است تا با نگاه تازه به پدیدههای پیرامون خود، تصویرهای تازهای از این پدیدهها را ارائه دهد. با نگاهی گذرا به تصویرهایی که از برخی عناصر زمانی در شعر معاصر پدید آمده است، زاویه تازهای از نگاه را در این سرودهها میتوان دید و باز شناخت. با آن که آفرینش شعر، وابستگی قطعی به تصویر ندارد، اما تصویر از عناصر مهم بسیاری از شعرهاست. نوآوری در شعر معاصر در حوزههای مختلف (زبان، ساختار، صور خیال و معنا) صورت پذیرفته است. برخی از شاعران معاصر در سرودههای خود علاقهی بیشتری به عنصر تصویر نشان دادهاند و تلاش آنان برای نوبینی و نوگرایی باعث شده است تا تصویرهای تازهای در سرودههای آنان پدید آید.(مقالهی حاضر:۶۵)
۳-۲۰- قرینهگرایی خیام در رباعیات، (مشترک با سعید حسامپور) نشریهی دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، شمارهی ۱۷ (پیاپی ۱۴)، بهار ۱۳۸۴
چکیده:
نظرات جنجالبرانگیز خیام، در سرودههای اندکش، توجه عمومی خیام پژوهان را به خود واداشته و آن ها را از بررسی ساختاری و هنری رباعیات ،باز داشته است. کم توجهی به ساختارهنری رباعیات، تا آنحداست که ویژگیهای سبکی و زیباییهای هنری سرودههای خیام، از چشم بسیاری از اهل ادب و اندیشه دور مانده و فرو پوشیده است. یکی از ویژگیهای بنیادی رباعیات خیام، قرینه سازیهای پیدرپی است. بیش از ۹۰% از رباعیاتخیام، از این امکان بیانی سود بردهاند. میزانبرخورداری رباعیاتخیام از این ویژگی، تا آنجاست که میتواند معیاری برای بازشناخت سرودههای او از شعر شاعران دیگر باشد.
با توجه به نمونههایی که به برخی از آن ها در این مقاله اشاره شد، میتوان گفت، قرینهسازی یکی از مهمترین ویژگیهای ساختاری و سبکی در رباعیات خیام به شمار میرود و تکرار قرینهسازیهای متنوع به شیوههای گوناگون، از مواردیست که خیام به آن دلبستگی ویژهای داشته است.(مقالهی حاضر:۲۰)
علاقهی خیام به قرینهسازیهای پیدرپی را میتوان نتیجهی پیوند او با دانش ریاضی و درنگ او در شکلهای هندسی و کارکرد ذهن فلسفی او دانست. تفاوت آشکار رباعیات خیام از دیدگاه میزان قرینهسازی با رباعیات کسانی چون خاقانی، عطار، ابوسعید ابیالخیر و دیگران، نشان میدهد که این ویژگی از بنیادیترین ویژگیهای ساختاری رباعیات خیام است. با توجه به این که بیش از ۹۰% رباعیات خیام از این ویژگی برخوردارند، این خود میتواند در کنار معیارهای دیگر، وسیلهای کمکی برای بازشناخت رباعیات اصیل خیام از رباعیاتی باشد که به او نسبت دادهاند. سخن آخر آنکه بهرهگیری خیام از قرینههای گوناگون، بر ارزش موسیقایی و انسجام ساختاری رباعیات او افزوده و سخنان اندیشمندانهی او را به پدیدههای هنری تبدیل کرده است.(همان:۲۳)
۳-۲۱- زیبایی شناسی شعر خیام پیوند هنری اجزای کلام، (مشترک با سعید حسامپور) فصل نامهی پژوهشهای ادبی، شمارهی ۷، بهار ۱۳۸۴
چکیده:
خیام نیشابوری از اندیشمندان و سخن سرایان نامدار ایرانی است که با سرودههایی اندک، ولی پرمایه، آوازهی جهانگیر یافته و نام خود را در همهی زبانهای زنده دنیا در گسترده است. دربارهی خیام، تاکنون نوشتههای فراوان پدید آمده است. اما درنگ اندیشمندانهی او در راز و رمز هستی و پرسشهای حیرت آلود او در پیوند با وجود آدمی و آغاز و انجام او، توجه خیام پژوهان را آن قدر به سوی خود در کشیده است که آن ها را به یک باره از بررسی زیبایی شناسانه رباعیات خیام بازداشته است. این بیتوجهی تا آن جاست که بسیاری به اشتباه میپندارند، سرودههای خیام از ارزشهای زیبایی شناسی بیبهره یا از آن دید، کم مایه است. در این جستار، کوشش شده تا پیوند هنری واژگان و تصاویر رباعیات خیام برای هماهنگی صورت و معنا درآنها باز نموده، و عناصر زیبایی شناسی سرودههای او در سه قسمت: «پیوندهنری واژگان»، «تصویرسازی»، «تاکید، تکرار» واکاوی شود (مقالهی حاضر: ۱۲۱)
تاکنون دربارهی عناصر زیباییشناختی و ساختاری رباعیات خیام، اثری درخور ذکر پدید نیامده و شاید به گمان بسیاری از خیام پژوهان، رباعیات خیام از نظر زیباییشناختی چندان قابل بررسی و درنگ نبوده، اما با توجه به نمونههای فراوانی که تنها به برخی از آن ها در این مقاله اشاره شد، میتوان گفت: خیام در اشعار خود افزون بر این که مفهوم و اندیشهی ارزندهای را بررسی و تحلیل میکند و در این باره پرسشهای ارزشمندی را در ذهن خوانندگان خویش ایجاد میکند، به پیوند واژگانی رباعیات خود نیز توجه دارد. اما این توجه با آوردن تشبیهات و استعارات پیچیده و آرایههای مرسوم نیست. او با گزینش واژههایی مناسب و خلق تصاویری زنده و اثرگذار و خیال انگیز میکوشد، مفاهیم مورد نظر خود را بهتر و هنریتر در ذهن مخاطبان خود مجسم کند و از این طریق آنان را بیشتر با شعر خود همراه سازد، شاید لذتی که بسیاری خوانندگان رباعیات خیام میبرند، در نتیجهی پیوند صورت و معنا و تلفیق پنهان و زیرکانهی این دو باشد، پیوندی که خواننده را مانند شعر خاقانی با مشکل روبه رو نمیسازد و اجازه میدهد او در خوانش نخست به اندازهی توان خود لذت ببرد و ذهن خود را به دست مفاهیم ارزشمند موجود در شعر خیام بسپارد.(همان: ۱۴۳)
۳-۲۲- پرسشهای حیرتآلود خیام چگونه پدید آمد، (مشترک با سعید حسام پور) مجلهی علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، دورهی ۲۲، شمارهی ۳،پیاپی ۴۴، پاییز ۱۳۸۴
|