مجرم بودن والدین
محیط خانواده، اولین محیطی است که فرد در آن رشد می کند و هنجارها را میآموزد. علیرغم اینکه بسیاری از عوامل در وقوع بزهکاری اطفال و نوجوانان دخیلاند اما در گام نخست، این خانوادهها هستند که نقش تعیین کننده ای در سرنوشت اطفال دارند. چنانکه با تربیت درست میتوانند کودک را به راه صحیح هدایت کنند و یا شرایط و محیط را برای تحقق بزهکاری توسط اطفال مهیا سازند. بزرگ کردن فرزندان، یکی از دشوارترین مسئولیتهایی است که والدین در زندگی بر عهده دارند. با وجود این، غالب مردم برای پدر
و مادر بودن آمادگی لازم را ندارند. بعضی از مردم دچار مشکلات عاطفی یا فشارهای شدید روانی، اجتماعی و اقتصادی هستند که مانع از آن می شود والدین خوبی باشند. بسیاری از والدین، خوب در خانواده تربیت نشدهاند، در نتیجه در کار فرزند پروری و تربیت فرزندان ماهرانه عمل نمیکنند. مطالعات نشان میدهد، خانوادههای مخرب و بزهکار که رفتار و کردار خود را به کودکان منتقل میسازند ، رفتار بزهکارانه را تقویت می کنند. اما مسئله مورد بحث در اینجا، عبارت از این است که اگر خانواده به هر دلیلی نتواند وظایف خود را عملی سازد آیا تأثیری بر بزهکار شدن اعضای خود، به خصوص کودکان دارد یا خیر؟ در پاسخ به این سوال باید گفت «قریب به اتفاق محققان مسائل بزهکاری کودکان و نوجوانان بر این نظر توافق دارند که هسته
و منشأ اصلی بسیاری از مسائل نابهنجار مربوط به کودکان و نوجوانان را باید در خانواده جستجو کرد» اگر بنا به دلایلی خانواده بر اثر انحراف، به وظایف مادی و معنوی خود درست عمل نکند، کودک در جریان رشد خویش در این محیط به شکل صحیحی جامعه پذیر نمی شود و در نتیجه زمینه برای بزهکاری فرزند فراهم می شود.
در حقیقت، محیط خانواده تحت تأثیر عوامل گوناگون می تواند به عنوان محیطی نامساعد جهت سوق دادن کودک به بزهکاری کمک کند که از این عوامل تحت عنوان خطر یا ریسک فاکتور نام بردهاند. در تعریف این عوامل گفته شده«عوامل خطر آن ویژگیها، خصوصیات، ناراحتیها یا شرایطی است که اگر در یک شخص فرضی جمع شود، به احتمال زیاد منجر به بزهکاری در او می شود. به عبارت دیگر با وجود
این عوامل، پیش بینی بزهکاری در آینده راحتتر است». رشد و نمو کودک در محیط خانوادهای که اعضای آن آلوده به بزهکاری و انحراف هستند، بدون تردید بر رفتار وی تأثیر گذار خواهد بود. ساترلند معتقد است رفتارهای مجرمانه، در اثر تماس و همنشینی با الگوهای جنایی، آموخته می شود. هر چه تماس افراد با چنین محیطهایی زودتر آغاز شود(سن افراد)، تکرار تماس به دفعات بیشتر باشد (فراوانی معاشرت)، ارتباط نزدیکتر و عمیقتر باشد (عمق معاشرت) و مدت زمان معاشرت طولانیتر باشد، احتمال اینکه فرد به یک بزهکار تبدیل شود ، بیشتر است. نظریه ساترلند حاکی از آن است که هر چه روابط اعضای خانواده سالم و از صمیمیت بیشتری برخوردار باشد، امکان بروز انحراف کمتر است. به عبارت دیگر ، وجود افراد مجرم در خانواده، فرصت آموختن و یادگیری انحرافات را برای سایر اعضا فراهم میسازد. البته شایان ذکر است که در این ارتباط ، والدین بسیار تأثیرگذارند،چرا که والدین اولین کسانی هستند که شخصیت فرزندان خود را شکل می دهند. کودکان، نگرشهای اجتماعی را از خانواده میآموزند و چنانچه یکی از والدین آلودگی داشته باشد، فرزندان آنها بیش از هر کس دیگری در معرض خطر آلودگی قرار خواهند گرفت.
آمارها نشان دهنده این امر است که معمولاً کودکان بزهکار ، دارای والدینی مجرم و سابقه دار هستند. به عنوان مثال در یک بررسی در منطقه کارگری بوستون به مدت 10 سال بر روی 2 گروه 500 نفری از نوجوانان بزهکار و ناکرده بزه، که دارای شرایط مشابه بودند، صورت پذیرفت، نتایج به طور قاطع حاکی از این بودند که تبهکاری پدران و مادران تا حد زیادی در بزهکاری کودکان تاثیر دارد.
- معظمی، شهلا، فرار دختران چرا؟ تهران،نشر گرایش، 1382، ص 61.
- خسرو شاهی، قدرت اله، منصوری، حیدر، پیشگیری زودرس از بزهکاری با رویکرد خانواده مدا، فصلنامه علمی، ترویجی مطالعات پیشگیری از جرم ، شماره 16، 1389، صص 11-12 .
- چلبی، مسعود، روزبهانی، توران، نقش خانواده به عنوان عامل و مانع بزهکاری نوجوانان، فصلنانه پژوهش نامه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید بهشتی، شماره 29، 1380، ص 52 .
- شامبیاتی، هوشنگ، بزهکاری اطفال و نوجوانان، چاپ اول،تهران، انتشارات پاژنگ، 1370، ص 203 .