دیدگاه جامعه شناختی شادکامی را به عنوان یک ویژگی ملی تلقی می کند و بر این اصل است که عقاید و ارزشها در تعیین میزان شادکامی نقش اساسی دارد. چشمانداز زندگی اشاره شده در ارزش های مشترک و اعتقادات در بین افراد به عنوان گسترش دهنده ادراکات فردی به حساب میآیند. همان طور که چشم انداز جمعی به صورت گستردهای یک موضوع ثابت میباشد و قضاوتهای فردی در ارتباط با آن حالتی ایستا دارند (همان منبع).
این نظریه به وسیله تفاوتهایی که بین میانگین شادکامی میان ملتها موجود است مورد تحلیل قرار گرفت و به نتایج ذیل دست یافت: ۱- ثبات جامعه علی رغم وصول نسبی به ثبات نسبی در دهه اخیر دستخوش تغییرات عمیق و نسبی قرار گرفته است. ۲- میانگین شادکامی به دست آمده در ملتها به شرایط زندگی آن ها بستگی ندارد. ۳- تفاوتهایی که در بین ملتها وجود دارد را نمی توان با یک چشم انداز سطحی به زندگی شان توضیح داد (همان منبع).
حال در اینجا این سؤال مطرح می شود که آیا می توان شادکامی را در جامعه گسترش داد؟
به دلایل ذیل نمیتوانیم شادکامی را در اجتماع گسترش دهیم: ۱- قادر نیستیم جامعه را بر طبق برنامه تغییر دهیم اما این موضوع به جوامع صنعتی محدود می شود. ۲- پیشرفت موفقیتآمیز جامعه در این باره کمک کمی می کند(ساعتچی، ۱۳۷۷).
جامعهشناسان در حیطه شادکامی معتقدند که انسانها می توانند شادکامتر زندگی کنند به شرط آن که نگرش افراد به زندگی در افکار وجودشان ریشهدار شود. تحقیقات علمی برنامه ریزی شده در میان ملتها نشان داده است که با شهروندان شادکام میتوانیم جامعه بهتری داشته باشیم. در بررسی افکار عمومی شادکامی از ارزش والایی برخوردار است و در زندگی مردم اولویت دارد، یعنی مردم بیشتر فعالیتهایی را انجام می دهند که باعث افزایش شادکامی در آنها بشود و بتوانند شادکامتر زندگی نمایند(هاردینگ[۸۲]، ۱۹۸۵، به نقل از آریایی مقدم، ۱۳۸۲).
حال به ذکر تحقیقاتی که توسط جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعی در حیطه شادکامی انجام گرفته است، میپردازیم.
مؤسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه میشیگان[۸۳] آمریکا در سال ۱۹۷۸ مجموعه تحقیقاتی را در مورد میزان شادکامی انجام داد. در پرسشنامهای از مردم خواسته شد تا درباره هیجانهای مثبت و منفی خود در طی چند هفته گذشته اظهار نظر کنند. نتایج حاصل از این بررسیها نشان دادند که ۸۶ درصد از پاسخ دهندگان به دلیل اتمام رسانیدن کارها یا فعالیتی که در دست داشته اند احساس خشنودی کرده اند، ۷۴ درصد احساس کرده اند که امور بر وفق مراد آنان در جریان بوده است، ۷۴ درصد از پاسخ دهندگان نوعی هیجان مطبوع با این احساس را تجربه کرده اند که چیزی برای آنان جالب بوده است، ۳۰ درصد از افراداحساس افسردگی یا احساس ناخشنودی شدید را تجربه کرده اند، ۴۸ درصد احساس بیقراری کرده اند و ۲۲ درصد به دلیل انتقادی که از آنان شده است ناراحت شدهاند. نتیجه این تحقیقات نشان می دهند که هر چند زندگی برای گروه مورد مطالعه دارای پستیها و بلندیهای خاص خود بوده است، بیشتر مردم لحظات خوب را بیشتر از لحظات نامطبوع تجربه کرده اند(ساعتچی، ۱۳۷۷).
اینگلهارت[۸۴](۱۹۹۰؛ به نقل از آریایی مقدم، ۱۳۸۲) میگوید اختلافات چندگانهی ملی در شادکامی معیارهای فرهنگی شناختی را منعکس می کند. او این معیارها را ریشه در تفاوتهای عمیق در نگرش به زندگی بین ملتها میداند. در این زمینه دو مسأله جای ابهام دارد: ۱- تعصبهای فرهنگی در معیارهای شادکامی ۲- تفاوت فرهنگی موجود در شادکامی.
به طور کلی محققین در زمینه شادکامی و خوشبختی به نتایج ذیل رسیده اند:
۱- برخلاف آن چه تصور می شود احساس خوشبختی افراد جوانتر و کسانی که در مرحله جوانی هستند، بیشتر از احساس خوشحالی افراد مسنتر نیست. ۲- میزان خوشحالی مردم روستاها، بیشتر یا کمتر از مردم شهر نشین نیست. ۳- به نظر نمیرسد که پول، وجهه یا موفقیت اجتماعی کلید خوشبختی یا شادکامی باشد. ۴- هر چند احتمال ضعیفی وجود دارد که افراد ثروتمند بیشتر از افراد فقیر احساس خوشحالی یا شادکامی منند ولی این تفاوت کمتر از میزانی است که بیشتر در ذهن داریم. ۵- مردمی که در فقر شدید زندگی میکنند، کمتر احتمال دارد بسیار خوشحال باشند، اما وقتی گروههای با درآمد بسیار بالا را با گروههای با درآمد بسیار پایین مقایسه میکنیم، نتایج حاصل نشان میدهد درصد کسانی که خود را بسیار خوشبخت میدانند به نسبت ۳۲ درصد برای گروههای با درآمد بسیار بالا و ۲۵ درصد برای گروههای با درآمد بسیار پایین بوده است. ۶- روابط و همبستگیهای اجتماعی در احساس خوشبختی افراد مؤثر هستند. ۷- افرادی که متأهل هستند در مقایسه با افرادمجرد، مطلقه، بیوه به طور متوسط بیشتر احساس خوشبختی میکنند. ۸- در بین افراد مجرد نیز کسانی که دارای دوستیهای نزدیک و صمیمی میباشند بیشتر از کسانی که فاقد این چنین دوستیها هستند احساس خوشحالی یا خوشبختی را تجربه میکنند. ۹- مراقبت کردن از دیگران یا احساس این که دیگران از ما مراقبت میکنند، نیز در احساس خوشحالی و خوشبختی مؤثر میباشند. ۱۰- احساس رضایت از روابط و همبستگیهای اجتماعی می تواند نقش با اهمیتی را در سلامت روانی و احساس شادکامی ایفا کند. ۱۱- احساس شخص نسبت به خودش، بیشتر از عوامل همبستگی های اجتماعی در احساس خوشبختی وی مؤثر است. به عبارتی دیگر، افرادی که نسبت به خود احساس رضایت دارند و نیز احساس میکنند که کنترل امور زندگی خود را بر عهده دارند در مقایسه با کسانی که نسبت به تواناییهای خود کمتر احساس رضایت میکنند یا خود را تحت تسلط نیروهای خارج از درون خود حس میکنند احساس خوشبختی بیشتری را تجربه میکنند. ۱۲- مزلومعتقد است که آدمی ابتدا میکوشد تا نیازهای مربوط به بقای خود مثل آب، غذا، ایمنی و خواب را ارضا کند پس از انکه نیازهای اساسی ارضاء شدند، نیاز آنان به عشق و تعلق و احترام به خویشتن و نیز ارضاء این نیازها می تواند نشاندهنده تفاوت بین کسانی باشد که احساس خوشبختی را تجربه میکنند یا این احساس را ندارند. ۱۳- تحقیقات نشان میدهد که به دست آوردن ثروت زیاد غیر منتظره نیز دارای اثرات دائمی اندک در ایجاد احساس خوشبختی در برندگان جوایز لاتاری یا بخت آزمایی بوده است. یکی از توضیحاتی که برای این وضعیت غیر عادی یا غیر متداول میتوان ارائه داد آن است که معمولاً ما خود را با شرایطی که در آن زندگی میکنیم انطباق میدهیم. حتی اعضای حسی ما نیز به سرعت نسبت به سطح خاصی از تحریکات سازگار میشوند(ساعتچی، ۱۳۷۷).