در تعریف پرخاشگری گفته می شود، پرخاشگری را میتوان رفتار به قصد آزار و صدمه فردی که برای احتراز از این اقدام برانگیخته شده است تعریف کرد. در یک تعریف دیگر گفته شده است: «پرخاشگری معمولا به رفتاری اطلاق می شود که قصد از آن صدمه رساندن (جسمانی یا زبانی) به فرد دیگر با نابود کردن دارایی افراد است. واژه اصلی در این تعریف قصد است. کاپلان[۱۱] و دیگران میگویند: «پرخاشگری عبارت از رفتاری است که در جهت صدمه زدن و یا آسیب رسانیدن به موجود زندهای بروز کرده به گونهای که این موجود قاعدتاً از چنین رفتاری اجتناب میورزد. » در تعریف دیگری که اتکیسون[۱۲] در کتاب مقدمهای بر روانشناسی آورده است: «پرخاشگری معمولا به عنوان یک رفتار تعریف می شود که در آن قصد صدمه زدن به شخص دیگری ملحوظ می باشد که این رفتار میتواند به صورت فیزیکی یا کلامی باشد. » و در یک نتیجهگیری کلی میتوان گفت قصد و هدف در پرخاشگری محور اینگونه رفتارها می باشد که باید آن را از دیگر رفتارهای فرد متمایز نمود (شریعتی رودسری، ۱۳۷۶).
طبقه بندی پرخاشگری
از دیدگاه کلی، میتوان گفت که دو نوع پرخاشگری بازشناخته و تعریف شده اند: پرخاشگری درونزاد یا سرشتی و پرخاشگری برونزاد یا واکنشی. اما پس از ایجاد چنین تمایزی، باز هم مسأله وجود و عدم غریزه پرخاشگری در انسان پابرجا میماند (دادستان، ۱۳۶۷).
برکوویتز در سطح انسانی، پرخاشگری ابزاری را از پرخاشگری برانگیخته بازشناخته و پرخاشگری را به منزله رفتاری تلقّی کردهاست که به هدف وارد کردن آسیب به شخصی یا شیئی صورت میپذیرد و ممکن است آشکار (در سطح جسمانی و کلامی) یا ناآشکار (در سطح فکر) باشد (بشیری، ۱۳۷۹).
فراوانی پرخاشگری
رفتارهای پرخاشگرانه و خشونتبار در جوامع بشری در حال گسترش است و جامعه ما مستثنی از این موضوع نیست. طبق آمارهای اعلام شده توسط پزشکی قانونی کشورمان در سال ۱۳۸۵، ۴۲ درصد معاینات پزشکی قانونی مربوط به صدمات و جراحات ناشی از نزاع است و بیشترین دستگیر شدگان مربوط به جرائم ضرب و شتم، ارعاب، قتل عمد، تهدید و چاقوکشی هستند (نعمتی، ۱۳۸۸).
بر اساس گزارش دایره آگاهی فدرال آمریکا در سال ۱۹۸۸، ۱۵۶۶۲۲۰ مورد جرایم خشونت آمیز از قبیل تجاوز به عنف، سرقت، اِعمال زور و تهاجم منجر به ضرب و جرح روی داده است. مقایسه این آمار با یک سال قبل از آن، ۱۶% افزایش را نشان میدهد. (سادوک[۱۳]، ۱۹۹۳).
بر پایه گزارشی که از مرکز جرم شناسی اداره تحقیقات فدرال چهار سال بعد یعنی ۱۹۹۲ ارائه شد، میزان جرم و جنایت به رقمی بالغ بر ۱۹۳۲۲۷۴ فقره رسیده است. از این تعداد ۱۰۹۰۶۳ فقره تجاوز به عنف و ۲۳۷۶۰ فقره مربوط به آدمکشی بوده است. تحقیقات نشان میدهد که میزان جرم و خشونت در مناطق شهری بیش از مناطق روستایی است. آدمکشی در بین کسانی که همدیگر را میشناسند شایعتر بوده و بیش از ۵۰% آن با اسلحه گرم صورت گرفته است. در آمریکا، آدمکشی دومین علّت مرگ و میر در بین سنین ۱۵ تا ۲۴ سالگی است. آدمکشی در بین گروههایی که از نظر اجتماعی اقتصادی در سطح پایینتری هستند، شایعتر است (سادوک، ۱۹۹۳).
یکی از بدترین پیامدهای پرخاشگری، جنگها و خشونتهای بین انسانهاست. این موضوع در سطح جهانی و گستره وسیعی از زندگی اجتماعی بشر در طول تاریخ مشاهده میشود. تحقیقات نشان میدهد که در خلال ۵۶۰۰ سال تاریخ مدوّن انسان، ۱۴۶۰۰ جنگ به ثبت رسیده است که طول آن بیش از ۶/۲% کلّ سالهای عمر بشر است (بشیری، ۱۳۷۹).
نظریه های مربوط به خشونت و پرخاشگری
در حوزه علوم انسانی و اجتماعی سه رهیافت عام در مورد تبیین خشونت و پرخاشگری وجود دارد که به گونهای خاص به خشونت و پرخاشگری ورزشی نیز تعمیم داده شدهاند. این سه رهیافت را میتوان رهیافتهای زیستشناختی، روانشناختی و جامعهشناختی نام نهاد (محسنی تبریزی و رحمتی، ۱۳۸۱).
۱) رهیافت زیستشناختی
کهنترین و شناختهشدهترین تبیین در مورد پرخاشگری و خشونت انسان معطوف به این نگرش است که انسان به دلیل طبیعتزیستیاش تا حدودی برای ارتکاب خشونت «برنامه ریزی» شده است. به رغم پیروان این دیدگاه بدبینانه، انسان مانند بسیاری دیگر از انواع حیوانی دارای سائقی فطری برای دست یازیدن به خشونت و پرخاشگری است که تنها هراس از تنبیه آن را مهار می سازد. رهیافت زیستشناختی در قالب چند تئوری به تبیین منشاء خشونت و پرخاشگری انسان پرداخته است که مطرحترین آن ها، موسوم به «تئوری رفتار غریزی» است (محسنی تبریزی و رحمتی، ۱۳۸۱).
الف)تئوری رفتار غریزی
تئوری رفتار غریزی با نام فروید و لورنز پیوند خورده است. به زعم فروید کلیه رویدادها و فعالیتهای انسان-کنشها، اندیشهها، احساسات و آرمانها تحت حاکمیت و تعیین نیروهای غریزی قدرتمند، به ویژه نیروی جنسی و پرخاشگری قرار دارند. فروید انسان را موجودی اساساً مکانیکی در نظر می گیرد که قوانین طبیعی مشابه با سایر موجودات زنده بر رفتار او حاکم است (جیل و زیگلر[۱۴]، ۱۹۹۲).
به نظر فروید، رفتار انسان بر اساس قانون بقای انرژی و از طریق نوع منحصر به فردی از انرژی تحریک می شود. به نظر وی، جلوههای ذهنی انگیزشهای فیزیکی به شکل آرزوها جلوه گر می شوند که همان غرایزند. غرایز نشانگر حالتی ذاتی هستند که در پی تخلیه تنشها می باشند. کلیه فعّالیتهای انسان مانند فکرکردن، یادآوری و خواب توسط غرایز تعیین می شوند و به تعبیر فروید، غرایز «علت غایی کلیه فعالیتها» به شمار می آیند. فروید با اذعان به وجود احتمالی غرایز بیشمار، دو دسته از غرایز را تحت عنوان غریزه بقا و غریزه مرگ به عنوان غرایز اصلی تشکیلدهنده طبیعت بشر در نظر می گیرد. غریزه بقا دربردارنده نیروهایی است که در جهت حفظ و بقای فرایندهای حیاتی عمل می کنند و ضامن تکثیر نوع بشر هستند. به نظر وی، انسان با یک غریزه مرگ نیز زاده می شود و این غریزه هنگامی که معطوف به درون گردد به صورت تنبیه و مؤاخذه خود ظاهر می گردد و در موارد افراطی منجر به خودکشی می شود. این غریزه هنگامی که متوجه برون گردد به صورت خصومت، خشونت، آزار و اذیت، تخریب و قتل تجلی مییابد. غریزه بقا با قرار گرفتن در برابر غریزه مرگ خصلت خود ویرانگری را متوجه بیرون و دیگران می کند. به نظر فروید، انرژی ویرانگر از طریق فعّالیتهای مجاز اجتماعی مانند بازیها و فعّالیتهای ورزشی تخلیه می شود و یا اینکه از طریق پرخاشگری، معطوف به دیگران می شود (مایرز[۱۵]، ۱۹۹۴).