و نیز در سبب تألیف بوستان می گوید:
چو پاکان شیراز خاکی نهاد ندیدم که رحمت بر این خاک باد
تولّای مردان این پاک بوم برانگیختم خاطر از شام و روم (همان، ۱۵۷)
از بازگشت خود از شام و روم خبر می دهد. در حکایت دهم از باب هفتم گلستان، نیز از
بازگشت خود از شام خبر می دهد که ((پس از چند سالی که از سفر شام باز آمدم، به
محلّت آن دوست بر گذشتم و از چگونگی حالش خبر پرسیدم.)) (همان، ۱۱۴)
و نیز می گوید:
میلش از شام به شیراز به خسرو مانست که به اندیشه شیرین ز شکر باز آمد. (همان، ۶۱۸)
۳-۵-۵-۱۰- سفر به دمشق
درباره ی سفر به دمشق، سه حکایت در گلستان وجود دارد که مسافرت شیخ به دمشق را نشان می دهد. در یکی از همین حکایت هاست که سعدی از سکونت در دمشق ملول می شود و راهی بیابان قدس می شود و اسیر فرنگیان می شود. در حکایت دهم از باب اول گلستان، آمده است:
((بر تربت یحیی پیغامبر(علیه السلام) معتکف بودم، در جامع دمشق، که یکی از ملوک عرب که به بی انصافی منسوب بود، اتّفاقاً به زیارت آمد.))(سعدی،۱۳۸۴،۲۳)
در حکایت اول باب ششم گلستان ، سعدی می گوید:((با طایفه ی دانشمندان در جامع دمشق، بحثی همی کردیم، که جوانی درآمد و گفت:
- در این میان کسی هست که زبان پارسی بداند؟)) (همان،۱۰۵)
در هر دو داستان یاد شده، سعدی از حضور خود در مسجد جامع دمشق یاد می کند که بیان از حضور سعدی در دمشق دارد. سعدی در حکایتی دیگر، از دوستان دمشقی، دلگیر می شود و از دمشق بیرون می رود و حوادث گوناگونی برایش به وقوع می پیوندد. او می گوید:((ازصحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمده بود. سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفتم.))(همان،۵۶و۵۷).
درحکایتی از بوستان درباره ی قحط سالی دمشق چنان سخن می گوید، که گویا خود شاهد رویداد بوده است.
چنان قحط سالی شد اندر دمشق که یاران فراموش کردند عشق(همان،۱۷۷)
۳-۵-۵-۱۱- سفر به بعلبک
در باب دوم گلستان سعدی از حضور خود در مسجد جامع بعلبک و مجلس موعظه خود، این چنین یاد می کند:((در جامع بعلبک وقتی کلمه ای همی گفتم، به طریق وعظ با جماعتی
افسرده، دل مرده، ره از عالم صورت به عالم معنی نبرده.)) (همان، ۴۷)
۳-۵-۵-۱۲- سفر به عراق
سفر سعدی به عراق و تحصیل و زندگی چندین ساله ی او در بغداد، در آثارش نمایان است. سعدی درباره ی سفر خود از عراق به شام می گوید:
قضا نقل کرد از عراقم به شام خوش آمد در آن خاک پایم مقام(سعدی ،۱۳۸۴، ۲۵۲)
پس از خستگی از سکونت در شام و آرزوی بازگشت به وطن، دوباره به عراق باز می گردد. در همان حکایت این چنین از بازگشت به عراق سخن می گوید:
دگر پر شد از شام پیمانه ام کشید آرزو مندی خانه ام
قضا را چنان اتفاق اوفتاد که بازم گذر بر عراق اوفتاد(همان ، ۲۵۲)
شیخ درغزلی گوید:
بعد از عراق جایی خوش نایدم هوایی مطرب بزن نوایی ز آن پرده ی عراقی (همان،۵۳۸)
سفرهای سعدی به عراق، تنها در این مقوله بیان نمی شود. سعدی از سفر به بصره، کوفه، عبادان، بغداد و . . . سخن گفته است.
۳-۵-۵-۱۳- سفر به کوفه
در باب سوم گلستان، شیخ اجل می گوید:(( هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان در هم نکشیده ، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه درآمدم دلتنگ.))(همان، ۷۴)
۳-۵-۵-۱۴- سفر به دیار بکر
یکی از سفرهای یاد شده در گلستان، سفر به دیار بکر است. در باب ششم گلستان آمده است:
((مهمان پیری شدم دردیار بکر، که مال فراوان داشت و فرزند خوبروی.)) (همان، ۱۰۷)
«خطیب رهبر» دیار بکر را این گونه توصیف می کند: ((شهرهای بزرگی است که به نام بکر بن وائل بن قاسط خوانده شده است. و مرز این شهر ها بخش غربی دجله است تا کوهستان مشرف به نصیبین، که باز به دجله منتهی می شود و شهرهای مهم آن دژکیفا، آمد ومیّا فارقین است.)) (خطیب رهبر، ۱۳۷۸،۴۱۹)
۳-۵-۵-۱۵- سفر به بصره
سعدی در حکایتی از باب ششم، درباره ی بازگشت از بصره می گوید:
چه آوردم از بصره دانی عجب حدیثی که شیرین تر است از رطب
تنی چند در خرقه ی راستان گذشتیم بر طرف خرما ستان(سعدی،۱۳۸۴،۲۶۲)
در این حکایت شیخ از گردش در نخلستان های کنار بصره، داستانی نقل می کند. در حکایت پانزدهم از باب سوم گلستان می گوید: ((اعرابی را دیدم، در حلقه ی جوهریان بصره، که حکایت همی کرد.))(همان،۷۳)
سعدی در گلستان و بوستان اشاره به سفر به بصره می کند و می دانیم که بصره بندری است درعراق و هم مرز با شهر خرّمشهر در جنوب غربی ایران است.
۳-۵-۵-۱۶- سفر به بغداد
سعدی در بوستان و غزلیّات درباره ی سفر به بغداد اشاراتی دارد. در باب هفتم گلستان، چگونگی تحصیل در نظامیّه ی بغداد را این گونه بیان می کند:
مرا در نظامیّه ادرار بود شب و روز تلقین و تکرار بود(همان، ۲۷۳)
درغزلی نیز گوید:
روی گفتم که درجهان بنهم گردم از قید بندگی آزاد
|