از نظر وی چهار مرحله اساسی در رشدذهنی هر فرد وجود دارد که به ترتیب ذکر می شود:۱- مرحله حسی- حرکتی[۵۳](از تولد تا دوسالگی) –کودک زندگی را با توانایی دو نوع حرکت انعکاسی[۵۴] آغاز میکند. الف-انعکاس هایی که غیرارادی هستند مانند حرکت زردپی زانو که به وسیله کسب تجربه تغییر داده نمی شود.
ب- انعکاس هایی که ارادی هستند مانند چنگ زدن، مکیدن که به وسیله تجربه کودک تغییر مییابند. اعمال ابتدایی و تکراری کودک مانند حرکت دست ها و مکیدن به نظر غیر ارادی میرسند اما به محض این که کودک چنگ زدن اشیا، گرفتن و دست ورزی با آن ها را یاد میگیرد و تجربه کار با اشیا را پیدا میکند، اعمالش شکلی هدف دار و ارادی به خود می گیرند. در این مرحله کودکان برای نامیدن اشیا و اعمال مختلف پیرامون خود از کلمات استفاده نمی کنند، برای به خاطر سپردن وقایع، به تجربیات لحظه ای و مستقیم خود نیازمندند ودرک کودک از جهان تنها شامل ادراکات و اشیایی است که در ارتباط با آن ها تجربه مستقیم دارد. وابسته بودن به تجربیات لحظه ای در طی این دوران، بدین معنا است که تقریبا هیچ چیز از قبل شکل گرفته ای، بین کودک و محیطش وجود ندارد. به اصطلاح سازمان ذهنی و فکری کودک هنوز ناپخته، خام و ناآزموده است، و بنابرین کیفیت تجربه از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. (همان، ص۱۳۱)
یکی دیگر از پیشرفت های این دوره کسب مفهوم شی دائم[۵۵](پایداری و دوام اشیاء) است. در ابتدای این مرحله، اگر یک اسباب بازی را در جلوی چشم کودک مخفی کنیم، طفل چنان عمل میکند که گویی شیء وجود خارجی ندارد ولی به تدریج و بعد از کسب تجاربی در این زمینه مانند تعقیب کردن شی با چشم، وقتی که اشیا در جلوی چشم کودک به زمین می افتند و یا با قل خوردن از جلوی چشم او دور میشوند، به درک آن قادر می شود و به جستجوی شی می پردازد. باآغاز رشد ذهنی، کودکان درک میکنند که اگر شی از دید و نظر آن ها مخفی بماند و یا ناپدید شود، بازهم میتواند وجود داشته باشد. (همان، ص۱۳۱)
۱-مرحله پیش عملیاتی [۵۶](دوتاهفت سالگی)
در طی این دوره کیفیت تفکر تغییراتی مییابد. کودکان دیگر به محیط حسی و لحظه ای خود وابسته نیستند. آن ها رشد پاره ای از تصورات و ادراکات ذهنی پدید آمده در مرحله قبل را آغاز میکنند. توانایی درک و استفاده از لغات در این دوره به خصوص قابل توجه است و کودکان از لغات و کلمات مختلف برای نامیدن اشیاء و اعمال پیرامون استفاده میکنند و احتمالا آن توانایی و قابلیت، یکی از آشکارترین تحولات و پیشرفت های کودکان در این مرحله است. (همان، ص۱۳۲)
در این دوره که تغییر عظیمی در استفاده از لغات و مفاهم کلامی و زبانی صورت می پذیرد، کودکان آمادگی زیادی برای یادگیری زبان دارند. بنابرین وجود بزرگترهایی که بتوانند مقادیر زیادی با کودکان صحبت کنند، برای آن ها کتاب و قصه بخوانند، به آن ها سرود و آواز یاد دهند و به عبارتی بهتر، از زبان برای برقراری ارتباط با آن ها استفاده کنند بسیار ضروری است و اثرات بسیار مهمی بر رشد زبانی کودکان دارد که نمایانگر اهمیت تمرین در فراگیری زبان کودکان است.
روش وکیفیت برجسته یادگیری در این مرحله، شهودی[۵۷] است. یادگیری های کلامی کودکان در این مرحله دارای ویژگی های بارز زیر است:
۱-کودکان به صحت و درستی موضوع توجه ندارند، بلکه صرفا تقلید صداها و تکرار و تمرین و استفاده از لغات مختلف است که باعث رضایت و خشنودی آن ها میگردد. آن ها نگران منطق و یا واقعیت ها نیستند. به همین جهت میتوانند با یک درخت، یک سگ و یک غریبه در خیابان ارتباط برقرار نمایند و احساس خوبی هم داشته باشند.
۲-کودکان به نتایج و اثرات حاصل از کلام و استفاده از مفاهیم زبانی بی علاقه اند و این زمانی است که کودکان سنین پیش دبستانی به نحوی هیجانی از کلمات ناخوشایند مثلا لغات مورد استفاده برای حمام و توالت رفتن لذت میبرند.
۳-کودکان به تداعی آزاد تخیلات قادر میشوند و این گونه تخیل پردازی ها در بازی های آن ها جلوه گر می شود. آن ها میتوانند در بازی هابه وانمودسازی بپردازند.
۴-یکی از ویژگی های دیگر سخنگویی کودکان در این مرحله سخنگویی بدون مخاطب است که پیاژه این نوع تکلم را ماننداصطلاح تاتری آن تک گویی[۵۸] نامیده است. (همان، ص۱۳۵)
کوکان در این دوره سنی، ادراک کاملی از مفاهیم انتزاعی و غیرعینی ندارند و درک کودک از نظر کیفیتی متفاوت از میزان درک بزرگترهاست. به همین جهت آن ها توانایی درک ضرب المثل ها و مفاهیم نمادین راندارند. پس ما میتوانیم چنین نتیجه بگیریم که ساختار ذهنی کودکان درمرحله پیش عملیاتی، تاحدود زیادی شهودی، آزاد و بسیار تصویری و تخیلی است و البته الگوی فکری کودکان در این دوره نباید به منزله اهمیت کمتر این دوره نسبت به دوره های دیگر تلقی گردد. بلکه شهود و برقراری تداعی آزاد و استفاده از تخیلات و تصورات از جمله جهات بسیار مهم خلاقیت، ابتکار، نوآوری و حل مسئله است. این نوع تفکر است که به کودکان اجازه میدهد تا موانع موجود در دنیای واقعی را از سرراه خود بردارند. (همان، ص۱۳۷)
۱-مرحله عملیات محسوس(هفت تا یازده سالگی)
این مرحله از رشد ذهنی پیاژه نمایانگر سازمان دهی دوباره ای از ساخت ذهنی است. همان گونه که در مرحله پیش عملیاتی، کودکان در رویاها، تفکرات تخیلی و تصورات خاص خود غوطه ور بودند، حال در این مرحله به صورت اثبات گرایانی در میآیند که روابط عملی را درک کرده وتفکری منطقی پیدا میکنند. زیرا حال با مسائل و مشکلات به طریق خاص خود روبرو میشوند. و آن ها را مورد امتحان و بررسی قرار میدهند. در این دوره است که آن ها ویژگی و عینیت مسائل را به درستی درک میکنند و تفاوت ظاهری، آن ها را «فریب» نخواهد داد و این همان چیزی است که پیاژه از آن با نام ابقا یا نگه داری ذهنی[۵۹]یاد میکند. به هر حال کودک در مرحله عملیات محسوس یا عینی پاره ای از مطالب را از طریق عملیات ذهنی مشتمل بر نمادها و استدلال، بیشتراز دست کاری مستقیم فیزیکی یاد میگیرد. مهارت های رشدیافته قبلی در این مرحله تغییر مییابند. مثلا با پشت سر گذاشتن خود مرکز گرایی در کودک توانایی ابقا آغاز میگردد، کودک رابطه بین کل و جزء را در مییابد و شروع به دیدن اشیا از زاویه دید دیگران میکند. (تبدیل خود محوری به دیگر محوری). استدلال منطقی با خود، نظمی را به دنیای کودک همراه می آورد و کودک را قادر میسازد تا سمبل ها را درک کند. و به همین جهت در این سن است که کودک قادر به خواندن و حساب کردن خواهد شد و سرانجام شروع به درک روابط علت و معلول می کند. (همان، ص۱۳۹)
۱-مرحله تفکر انتزاعی یا عملیات صوری (یازده تا شانزده سالگی)
در این دوره نهایی، که کم و بیش با دوره بلوغ تلاقی میکند، کودک به آسانی قادر به تفکر منطقی و انجام تکالیف مورد بحث در این مرحله از نظر پیاژه میگردد. معانی نمادین، استعاره و معانی مجازی، تشبیهات و تمثیلات در این دوره کسب میشوند. داستان های اخلاقی تعمیم مییابند. هرچه روند نمادین سازی فعالیت ها فعال تر گردد، رشد ذهنی نیز در این مرحله پیشرفت بیشتر مییابد. برای مثال، نوشتن شعر مؤثر تر از خواندن شعر، ساختن فیلم بیشتر از تماشا کردن فیلم و شرکت در تئاتر بیشتر از مشاهده آن برانگیزنده فعالیت ذهن در این مرحله خواهد بود. (همان، ص ۱۳۹)