استفاده از استراتژی های مقابله مذهبی و معنوی از روشهای شایع مقابله با استرس بویژه سرطان میباشد. کوئینگ (۲۰۰۷) در تحقیق خود نشان داده است که سلامت روانی و جسمی انسان با زندگی معنوی او رابطه مثبت دارد. افرادی که اعتقادات مذهبی قویتری دارند، سازگاری بهتری با موقعیتهای استرس دارند. هنگام بیماری سریعتر از افراد غیر مذهبی بهبود پیدا میکنند، میزان پایینتری از هیجانات منفی و افسردگی را تجربه میکنند، اضطراب کمتری دارند و از حمایت اجتماعی بالاتری برخوردارند، همچنین پارگامنت (۱۹۹۷) در تحقیق خود نشان داد که استفاده از راهبردهای مقابله مذهبی در بیماران جسمی با سلامت روان بیشتر همراه است.
احمد و همکاران (۲۰۱۱) در تحقیق خود نقش پر اهمیت معنویت و مذهب را در مقابله با بیماری نشان دادند و عنوان کردند که سلامت معنوی حفاظت بیشتری را در تقابل ناامیدی و یاس به خصوص در بیماران دچار بیماریهای مهلک مانند سرطان به وجود میآورد. همچنین حسینی (۱۳۹۱) در بررسی نقش سبک مقابله مذهبی و سلامت روان در بیماران مبتلا به ایدز دریافت که سلامت معنوی پایینتر با تجربه بیشتر علائم افسردگی در این افراد ارتباط دارد، همچنین افراد با سطوح معنوی بالاتر از سلامت روان و کیفیت زندگی بهتری برخوردار بودند.
هاکنی و ساندرز[۷۸] (۲۰۰۳) در بررسی رابطه مذهب با سلامت روان دریافتند که افراد مذهبی نمره های بالاتری در آزمونهای سلامت روانی و جسمانی و نمره های پایینتری در آزمونهای مربوط به اختلالات روانی کسب میکنند.
میشل[۷۹] (۲۰۰۶) در بررسی تاثیر مقابله مذهبی بر روی سلامت روان مراقبان بیماران سرطانی لاعلاج به این نتیجه دست یافت که راهبرد مقابله مذهبی منفی با فشار روانی بیشتر، کیفیت زندگی بدتر و رضایت کمتر، احتمال افزایش اختلال افسردگی اساسی و اختلالات اضطرابی همراه بود. شرمن[۸۰] (۲۰۰۵) در پژوهش خود بر روی بیماران دریافت که راهبرد مقابلهای مذهبی منفی و دوسوگرا با افسردگی، استرس، سلامت روان کمتر، درد و خستگی رابطه معکوس دارد.
رندی[۸۱] و همکاران (۲۰۰۹) در مطالعه طولی که بر روی زنان مبتلا به سرطان سینه انجام دادند که اولا هرچه مقابله منفی (خشم به خدا، مثلا خدا مرا فراموش کرده) بیشتر باشد به طور کلی فرد سلامت روان بدتر، افسردگی بیشتر و رضایت از زندگی کمتری را گزارش می کند، ثانیاً مقابله مذهبی مثبت (مثلا وجود خدا به عنوان قدرت حمایتگر) با سلامت روان بیشتری در فرد بیمار در ارتباط است. همچنین پارگامنت و همکاران(۲۰۰۴) در پژوهش طولی خود بر روی افراد مسن بیمار دریافتند که راهبردهای مقابله مذهبی به طور معناداری با سلامت جسمی و روانی بیماران در ارتباط میباشد. به طور کلی روشهای مثبت مقابله مذهبی (مانند ارزیابی خیرخواهانه) با بهبود وضع سلامت همراه بود، و روشهای منفی مقابله مذهبی (مانند ارزیابی منفی و تنبیه گر از خداوند) با کاهش در وضعیت سلامتی فرد همراه بود. و بیمارانی که در طول زمان دید مجادلانه نسبت به مسائل مذهبی داشتند در معرض مشکلات سلامتی بیشتری بودند.
جعفری و همکاران ۱۳۸۶ در پژوهش خود به این نتیجه دست یافتند که افراد در هنگام انجام اعمال مذهبی و فرایض الهی از تمرکز بر خود بالاتری برخوردار میشوند، که تمرکز بر خود از طرفی موجب میگردد که فرد به تواناییهایش واقف گردد و فعالانه به محرکهای آزاردهنده و افکار ناخوشایند اجازه ندهند که به ذهنش خطور کند به همین خاطر آرامش درونی خود را حفظ خواهد کرد که در این حالت از نظر علمی الگوی امواج مغزی تغییر می کند و مصرف انرژی نیز پایین می آید و دیگر حالتهایی نظیر خشم، خشونت و عصبانیت در آنها به وجود نخواهد آمد. بنابرین از سلامت روان بالاتری برخوردار هستند.
کامر[۸۲](۲۰۰۵) بیان می کند افراد مذهبی در مقایسه با افراد غیر مذهبی و کسانی که خداوند را سرد و بیتوجه به خود میپندارند، کمتر احساس تنهایی کرده و کمتر به بدبینی، افسردگی و اضطراب دچار میشوند. آن ها در برابر استرسورهای عمده زندگی مانند جنگ و بیماری بهتر مقابله میکنند و کمتر اقدام به خودکشی میکنند. همچنین لشگری(۱۳۸۱) در تحقیق خود نتیجه گیری کرد که مذهب از طریق ایجاد شادمانی و اعتماد به نفس، باعث کاهش اختلالات روانی از جمله افسردگی در فرد می شود.
اخبارده (۱۳۹۰)، در پژوهش خود بر روی بیماران مزمن به این نتیجه دست یافت که اعتقادات معنوی فاکتور مهم مؤثر بر سلامتی، خوب بودن و سازگاری با بیماری است. اعتقادات مذهبی مثبت و منفی بر سازگاری، میزان افسردگی و احترام به نفس بیماران مؤثر است؛ اعتقادات مذهبی مثبت می تواند حمایت روحی لازم را برای بیماران تامین نماید.
عسگری و همکاران (۱۳۸۸) افرادی که اعتقادات مذهبی قویتری دارند، سازگاری بهتری با موقعیتهای استرس زا دارند. میزان پایینتری از هیجانات منفی و افسردگی را تجربه میکنند، اضطراب کمتری دارند و از حمایت اجتماعی بالاتری برخوردارند. دلبی[۸۳](۲۰۰۶) تحقیقات مربوط به معنویت، مذهب و سلامت روان را گردآوری نمود که در آن معنویت به عنوان احساس معنا و هدف در زندگی تعریف شده بود. پژوهش دهشیری و همکاران (۱۳۸۷) حاکی از آن است که معنویت ارتباط مثبتی با سلامت جسمی دارد.
همچنین شعاع کاظمی (۱۳۸۸) در پژوهش خود نشان داد که گرایشها و باورهای مذهبی و انجام دادن امور مذهبی راهبردهای مناسبی برای مقابله با استرس و مشکلات ناشی از بیماری صعبالعلاج همچون تصلب چندگانه بافتها (MS) میباشد.
۲-۳-۳- رضایت زناشویی
طبق گزارش انستیتوی ملی سلامت روان امریکا، اختلال در ازدواج با بسیاری از مشکلات روانی بیماران بستری در بخش روانی بیمارستانها همبستگی دارد (رز، ۲۰۰۱؛ به نقل از پاداش و همکاران، ۱۳۹۰) و اختلالات جسمانی، شناختی، رفتاری و استرس تحت تاثیر آشفتگی زناشویی به وجود میآیند (سلمانیان و همکاران، ۱۳۸۴). رضامندی زناشویی یکی از مهمترین شاخص های رضایت از زندگی است که بر میزان سلامت روانی، میزان رضایت از زندگی و حتی بر میزان درآمد، موفقیت تحصیلی و رضایت از شغل زوجین تاثیر می گذارد. از سویی ناسازگاری در روابط زوجین موجب اختلال در روابط اجتماعی، گرایش به انحرافات اجتماعی و افول ارزشهای فرهنگی بین زن و شوهرها می شود (نورانی و همکاران، ۱۳۸۸).
تحقیقات انجام گرفته از جمله تحقیق بورک، ویر و هاریسون[۸۴] (۱۹۷۶)، نشان میدهد که ناسازگاری زناشویی، جدایی و طلاق بر سلامت جسمی و روانی همسران و فرزندان آن ها تاثیر منفی دارد. مالتبای و همکاران(۲۰۰۴)، دریافتند افرادی که رضایت از زندگی زناشویی بالاتری دارند، در برخورد با مشکلات از سبکهای مقابلهای مؤثر و مناسبتر استفاده میکنند، عواطف و احساسات مثبت عمیقتری را تجربه میکنند و از سلامت عمومی بالاتر برخوردارند. همچنین موسوی و همکاران(۱۳۸۵) تاثیر رضایت زناشویی بر کاهش ابتلا به افسردگی را نشان دادند.