در صورت وجود تعادل بین مؤلفههای بهزیستی، فرد خلق و خوی شاد پیدا میکند. طبق مطالعات انجام شده در جوامع غربی (بیسواس – داینر، داینر و تامیر، ۲۰۰۴)، این افراد معمولاً از عزت نفس و احترام به خود بالایی برخوردارند، از احساس کنترل بیشتری برخوردارند، خوشبین هستند، برون گرا بوده و در ارتباط و همکاری با دیگران توانمندند و بسیار اجتماعی میباشند.
بهزیستی از طریق خود گزارشیهای ساده، نمونه گیری تجربی، پاسخ به تکالیف حساس هیجانی، روشهای زیست شناختی و پرسشنامهها از جمله پرسشنامه شادکامی آکسفورد و. .. ارزیابی میشود.
بر اساس تحقیقات داینر و سا (۱۹۶۷)، سن با کاهش احساس بهزیستی ارتباط خطی ندارد (نقل از ادینگتون و شامان، ۲۰۰۵).
میچالوس (۱۹۹۱)نشان داد که تفاوتهای جنسی تأثیر بسیار ناچیزی روی احساس بهزیستی داد (نقل از ادینگتون و شامان، ۲۰۰۵).
میرز و داینر (۱۹۹۵) نشان دادند که در نژادهای مختلف احساس بهزیستی به طور متفاوت دیده نشده است.
درآمد، معمولاً پیشبینی کننده قوی برای بهزیستی نیست (داینر، سیدلیتز و داینر، ۱۹۹۳؛ نقل از داینر و داینر، ۱۹۹۵)، ولی با وجود این کشورهای فقیر تر بهزیستی کمتری نسبت به کشورهای ثروتمند تر دارند (استدلین[۲۲۹]،۱۹۷۴؛ و نهون، ۱۹۹۱ ؛ نقل از داینر و داینر، ۱۹۹۵).
بسیاری از تحقیقات که بر روی نمونه هایی از کشورهای مختلف صورت گرفته است، همبستگی چشمگیری را بین معنویت و مذهب و احساس بهزیستی نشان میدهند (الیسون، ۱۹۹۱؛ نقل از ادینگتون و شامان، ۲۰۰۵).
تحقیق در حیطه وراثت (مطالعه دوقلوهای یک تخمکی و دو تخمکی، ۹ تأثیر ساختار ژنتیکی را بر بهزیستی نشان داده است. تلیجن (۱۹۸۸؛ نقل از داینر و اسکلن، ۲۰۰۳) دریافتند که محیط اولیه تولد در عواطف ناخوشایند بی تأثیر است، در حالی که هیجانات خوشایند تحت تأثیر محیط اولیه تولد میباشد.
در بین مؤلفههای شخصیت، روان رنجورها گرایش به تجربه هیجانات ناخوشایند و افکار منفی دارند و بنابرین بهزیستی پایین تری را پیشگویی میکنند (اسچیمک، ایشی و فاندر، ۲۰۰۴)، در مقابل، برون گراها مستعد به تجربه هیجانات خوشایند هستند.
احساس بهزیستی زمانی غامض تر و پیچیده تر میگردد که این موضوع را وارد یک چارچوب فرهنگی کنیم. از میان عوامل گوناگون و نقش آن ها در شادی و بهزیستی، بیشترین تفاوتها در فرهنگ مشاهده شده است. این سازه به گونههای مختلف در هر فرهنگ ( فردگرا و جمع گرا ) مفهوم سازی شده است و همبستههای آنان نیز متفاوت میباشد. در جوامع فرد گرا فرد آزاد است ولی در جوامع جمع گرا تأکید بیشتر روی اهمیت گروه و روابط اجتماعی میباشد.
به اعتقاد پاوت[۲۳۰](۱۹۹۵ ؛ نقل از میرز و داینر ۱۹۹۷) افراد زمانی احساسات شادتری دارند، که با دیگران هستند. این چنین روابط اجتماعی سالم و دوستانه با دیگران که منجر به احساس بهزیستی و رضامندی در افراد میگردد، مستلزم داشتن مهارتهای اجتماعی میباشد.
یکی از مؤلفههای مهم روابط اجتماعی و مهارتهای اجتماعی ابراز وجود[۲۳۱]میباشد. به طور کلی به نظر میرسد که جامعه ای که افراد آن از مهارتهای اجتماعی مطلوب برخوردارند و با داشتن مهارت ابراز وجود میتوانند، احساسات واقعی خود را صادقانه و مستقیم ابراز کنند و با توجه نمودن به حقوق دیگران، به دنبال احقاق حق خود باشند؛ در مقابل انواع مشکلات و مسائل زندگی، فشارهای روانی، تهدیدها و حوادث ناگوار مقاوم تر و پایدارتر خواهند بود. این امر به خصوص در شرایطی که جامعه نیز ابراز وجود را در ارتباط با بهزیستی، مثبت تلقی کرده و شرایط لازم و کافی را برای بیان آن فراهم آورد، بیشتر قابل انتظار است. برعکس، چنانچه جامعه ابراز وجود را، به گونه ای منفی تعبیر و تفسیر کرده و به جای ادراک آن به عنوان یک خصوصیت مثبت و سازنده، آن را نوعی گستاخی یا بی ادبی تلقی نماید، آنگاه انتظار میرود که افراد کمتر تمایل به ابراز وجود داشته باشند و بهزیستی خود را از طریق شیوه هایی که جامعه آن را مناسب دانسته است، ابراز دارند.
لذا ابراز وجود نیز یک سازه فرهنگی است و بر اساس بافت فرهنگی هر جامعه باید به آن نگریست در ضمن مهارتهای ابراز وجود، یکی از زیر مجموعه های مدیریت زمان است که باید آن را مورد توجه قرار داد. مهارت ابراز وجود در فرد توانایی لازم را برای رویارویی واقع بینانه با شرایط بیرونی، که میتوانند تنش آفرین و فشارزا باشند، ایجاد میکند و از این رهگذر به بهبودی عزت نفس و خشنودی فرد از زندگی کمک میکند.
۲-۸ : مبانی نظری مدیریت زمان
از دیرباز علما و اندیشمندان مبحث زمان را مورد توجه قرار داده و نظرات گوناگونی در این زمینه ارائه کردهاند. دین اسلام نیز اهمیت زمان را مورد تأکید قرار داده است، چنان که امام صادق (ع) میفرماید :
«من استوی یوماه فهو مغبون» باید هر روز نسبت به روز قبل بهتر باشیم (رضایی مقدم، بخشی جهرمی، ۱۳۷۶).
حتی در فرهنگ و ادب ایران نیز به اهمیت زمان و نحوه استفاده درست از آن اشاره شده است. خیام زمان را به پرنده ای که بر سر شاخه ای نشسته است تشبیه میکند (شیخ نظامی، ۱۳۷۶). مدیریت زمان یعنی استفاده بهینه از منابع زمان که یکی از منابع محدود در دسترس هر فرد است که بر خلاف بسیاری از منابع دیگر به مقدار مشخص در اختیار وی گذاشته شده و امکان انتقال آن از فردی به فرد دیگر یا خرید و فروش آن وجود ندارد ( افجه، ۱۳۷۶).
مدیریت زمان برای اولین بار توسط فردریک تیلور از سال ۱۸۸۳ با برخورد سیستماتیک به کار گرفته شده است. وی در آن سالها یک کار مشخص را به عناصر تقسیم نمود و تک تک این عناصر را مورد بررسی قرار داد (آتش پور، ۱۳۷۶).
مدیریت زمان یا استفاده بهینه و مؤثر از زمان عبارت است از برنامه ریزی زمانی منظم و هماهنگ، به علاوه واکنش مناسب در مقابل ضایعکنندگان وقت (رضوانیه، ۱۳۷۲).
برای اینکه از اوقات فراغت خود بهره بیشتری ببریم، باید اهداف خود را به طور واقع بینانه، مشخص کنیم و سپس بر اساس اهمیت، آن ها را اولویت بندی کنیم (ابراهیمی قوام، ۱۳۸۵)
زمان جزء منابع محدود و کمیابی است که با شیوه سازمان یافته میتوان از آن استفاده بهینه نمود (صفوی، ۱۳۷۱).
مهارت مدیریت زمان از طریق مشخص کردن اهداف واقعی و اولویت بندی آن ها، برنامه ریزی صحیح زمانی با بهره گرفتن از جدول روزانه، به دست آوردن مهارتهای ابراز وجود و شناسایی سارقین زمان، حاصل میشود (فتی و موتابی، ۱۳۸۵).