در این جا ما علت ترویج عدم رعایت حجاب شرعى وبدحجابى را با توجه به نظریه هایى که شرح آن گذشت وموازین اسلامى ونقش آموزش وپرورش درعدم آشنایی افراد با فرهنگ عفاف وحجاب و همچنین نقشیکه آن میتواند در سوگیری افراددرگرایش به بدحجابی داشته باشد راموردبررسى قرار میدهیم.
عدم رعایت شئونات شرعی مانندحجاب نوعی صورت آموخته شده از رفتار اجتماعی است. فراگیری این رفتارمعمولاً تحت شرایط مستقیم (تنبیه یا تشویق) و مشاهدات فردی انجام میپذیرد و میتواند نتیجه تجارب شخصی یا فردی یا برگرفته از نتایج مترتب بر رفتار دیگران باشد. برای تبدیل رفتار مشاهده شده به رفتار از سوی فرد، لازم است آن رفتار در ذهن فرد ثبت شود و سپس به رفتار عملی تبدیل گردد. این فرایند با توجه به میزان مهارت افراد، متفاوت است. ابعاد تنبیه و تشویقی رفتار و وجود انگیزه لازم فاعل برای انجام فعل از دیگر مواردی است که در تبدیل ذهنیت به رفتار مؤثر است[۱۱۳]. چنانچه بخواهیم ماهیت عدم رعایت حجاب را از طریق نظریه های یادگیری و معاشرتهای ترجیحی درک کنیم، باید سه موضوع بنیادی را توجه نمائیم:
الف)- شیوه کسب رفتارهای انحرافی مانند عدم رعایت حجاب شرعی توسط فرد؛
ب)ـ پاداشها و تنبیهات مؤثر درعدم رعایت حجاب شرعی ؛
ج)ـ عوامل اجتماعی و محیطی مؤثر بر این رویداد در یک محیط خاص مانند مدرسه.
هرچند ریشه های بدحجابی مطابق این دیدگاه میتواندبسیارگسترده باشد، اما مادوالگوی مشخص خانواده، گروههای فرعی مانند همسالان ومعلمان درمحیط مدرسه را در یادگیری بدحجابی مورد توجه قرار میدهیم.
گفتاردوم: شیوهکسبرفتارهایانحرافی مانندعدم رعایت حجابشرعیتوسط فرد؛
ادوین ساترلند از جرم شناسان معروف آمریکا، عقیده دارد اگر فردی در محیط مجاور خود در معرض عوامل جرم زا قرار گیرد تا غیر جرم زا ، شانس و احتمال قانون شکنیاش افزایش مییابد .از نظر جامعه شناسانی چون ساترلند گرایش به انحرافات اجنماعی یک نوع رفتار بزهکارانه تلقی می شود.. ساترلند بزهکاری را ناشی از خطای خانواده ها ومحیط های آموزشی همچون مدارس دانسته است که قادر به یاد دادن ارزشها وهنجارها نبوده اند. به نظر وی نگرانیها و نیازهای ارضا نشده در افراد عادی و بزهکار شبیه به هم است و فقط روش های یادگرفته شدۀ واکنش به این نگرانی ها در آنان متفاوت است. خانواده و مدارس به عنوان اولین محیطهای یادگیری نوجوانان بر بزهکاری آنان بسیار مؤثراند و معمولاً شرایطی مانند بزهکاری سایر افراد خانواده و گروه همسالان درمدارس یا فساد اخلاقی و اعتیاد آن ها، فقدان والدین در اثر فوت یاطلاق یامتارکه، ناسازگاری موجود درخانه و مدارس از جمله تحکم به وسیله یکی از اعضای خانواده و سختگیری بیش از حدمعمول معلمین در مدارس و …، موجب ارتکاب بزه وکجروی در فرزندان می شود.
هنجارها ضوابط مشترک عمل اجتماعی هستند که رفتار انسان را قاعدهمند میسازند، هنجارها شیوه های پذیرفته شده رفتار و اندیشه در یک جامعه هستند که فرد در جریان اجتماعیشدن با آن ها آشنا میشود و آن ها را در خود درونی میکند.
هنجارها از دو راه اخذ و جذب میشوند: جذب ذهنی(فرایند پذیرش). ب جامعهپذیری(نظریه عمومی سیستمها) نهادهای گوناگون که نقش اجتماعی کردن اعضای جامعه پذیر را بر عهده دارند از طریق درونی کردن هنجارها و ارزشهای پذیرفته شده اجتماع فرد را به طور نامحسوس و ناخودآگاه به رعایت آن ها وا میدارد.ما در اینجا از میان نهادها و گروههای مختلف اجتماعی که نقش بسزایی در یادگیری اجتماعی افراد در جامعه را دارند به نهاد خانواده و گروه همسالان و همچنین در آخر به نظریه خود تنظیمی باندورا می پردازیم.
بنداول:.خانواده
خانواده یک نهاد مهم کنترل گر در زمینه حجاب میباشد. اما مسئله ای که با آن روبه رو هستیم این است که پیشرفت فناوری های ارتباطی و استفاده از وسایل ارتباطی مثل موبایل و اینترنت، ارتباطات بین شخصی را تسهیل کرده و به فرد هویتی مستقل از خانواده داده و جایگاه خانواده در چنین وضعیتی ضعیف شده است. آیا درچنین شرایطی ازنهادخانواده میتوان انتظارداشتکه چنین نقشکنترل کننده ای داشته باشد؟
فرزندان با نگاه به والدین یاد می گیرند که چگونه رفتاری درجامعه داشته باشند .تجمع عناصر مختلفی چون رفتارهای ناشایست، عدم توجه به اصول تربیتی و شأن اجتماعی والدین درجامعه به معنای پیدایش الگویی از رفتار برای کودکان درجامعه میباشد .
رفتارهای انحرافی افراد در بزرگسالی ، ریشه در دوران کودکی آنان دارد. حتی بیان می شود.چنانچه محیط خانواده بستر رفتارهای نابهنجار و انحرافی باشد، این محیط نقش قطعی در رفتار های انحرافی در کودکان دارد واز عوامل مؤثر در شکل گیری رفتارهای یک فرد محسوب می شود.
والدین با رفتار های انحرافی خود دختران و پسران را وامیدارند که رفتارهای ضد اجتماعی و غیر اجتماعی پیشه کنند، در نتیجه آنان میآموزند برای دستیابی به اهداف و کنترل محیط ونقش تاثیر گذار در محیط خود از عنصر انحرافی بهره جسته و روحیه ضداجتماعی داشته باشند[۱۱۴].
البته این درست است که خانواده نسبت به گذشته، نقش کنترلی اش ضعیف شده، اما هنوز هم نقش تعیین کننده و بی بدیلی در جامعه پذیری و درونی سازی حجاب دارد. در این جا باید به واقعیت شکاف نسلی توجه ویژه داشته باشیم و اختلاف نظر فرزندان با اولیای آن ها در زمینه حجاب را دقیقا تحلیل کنیم. برای پر کردن شکاف نسلی درون خانواده لازم است تجدیدنظری در وضع کنونی نهاد خانواده از لحاظ نقش ها، کارکردها و ساختار داشته باشیم. در این تجدیدنظر، نقش تربیتی خانواده را پررنگ و برخی از نقش های مشغول کننده خانواده را به نهادهای دیگر اجتماعی منتقل کنیم. البته این امر مستلزم تجدید سازمان و نهادسازی گسترده اجتماعی است که می توان بحث مستقلی را به آن اختصاص داد.
بنددوم: گروه همسالان(نظریه انتقال فرهنگی و معاشرت های ترجیحی)
پس از خانواده، از گروه همسالان به عنوان دومین عامل جامعهپذیری نام برده میشود. معمولاً کودکان متعلق به این گروهها از روابطی نزدیک برخوردارند و به موازات رشد خویش زمان بیشتری را به بودن در گروه اختصاص میدهند. با افزایش نفوذ گروه همسالان، نفوذ والدین رو به کاهش میرود. اکثر نوجوانان ترجیح میدهند اوقات خود را با همسالان خود بگذرانند.
الگوی دیگر برای یادگیری، ارتباطات اجتماعی و تعاملات فرد با گروههای کوچک و اخذ فرهنگ آن ها می باشد. فردی که با گروههای انحرافی ارتباط دارد که انحراف جزء خرده فرهنگ آن ها می باشد و رفتارهای انحرافی مانندبدحجابی ورعایت نکردن شئونات مورد تأیید و تحسین است، به طور مداوم رفتار نادرست خویش را تکرار می کند.