کریک و مککنا (۱۹۹۱) مهارت درک خطر رانندگان باتجربه قبل و بعد از دوره آموزشی پیشرفته را ارزیابی کردند. درک خطر از طریق زمان واکنش خطراتی ویدئویی نشان داده شده که از دید راننده گرفته بودند اندازه گیری شد. برای رانندههایی که تازه کار نبودند، بیشترین زمان نهفتگی خطر ثبتشده بود. پسآزمون پس از هشت-نه ماه بعد از آموزش صورت گرفت. نتایج نشان داد که در افراد آموزش ندیده تغییر معناداری در زمان واکنش آزمودنیها دیده نشد، در حالی که افراد آموزشدیده به طور معناداری به خطرات سریعتر پاسخ دادند روشی دیگر برای بهبود درک خطر می تواند افزایش ساده اطلاعات درباره خطرات باشد، اطلاعاتی مانند شناسایی لحظه قبل از تصادف یا تهیه آمارهایی از افزایش خطر رانندگی در شب (هاورث، سیمنز و کووالدو، ۲۰۰۰).
مککنا (۲۰۰۶) در پژوهش خود بیان می کند که انتخاب سرعت بالای در رانندگی با درک خطر پایین رابطه معنادار دارند و ثابت می کند، افرادی که در طیف سرعت، تمایل دارند بالاترین سرعت را انتخاب کنند، در پیوستار رفتارهای، بیشترین شاخص را نشان می دهند و بیشتر تمایل دارند به وسایل نقلیه دیگر نزدیک شوند، در انتهای طیف درک خطر هستند و احتمال تخلفات رانندگی در آن ها بیشتر است. وی در پژوهش دیگر خود به این مورد اشاره دارد، افرادی که به آن ها آموزش درک خطر داده شده بود نسبت به گروه گواه که این آموزش به آن ها نشده بود، در حین آزمون انتخاب سرعت، سرعت کمتری را انتخاب میکردند.
گریفین، بوتوین و نیکولز[۳۳۲] (۲۰۰۴) برنامه آموزشی مهارت های زندگی را در ایالاتمتحده آمریکا اجرا کردند، که از مهمترین یافتههایش که مرتبط به رانندگی بود، این است که این برنامه روی خطرات ترافیکی در واقع روی رانندگی مخاطرهآمیز (مثلاً رانندگی در حال مستی) تأثیر مثبتی داشته است (به نقل از رافتری و واندرسیتز، ۲۰۱۱). کروندال و همکاران (۲۰۰۶)، در پژوهش خود مشاهده کردند برخی از رفتارهای خاص رانندگان با مداخله این آموزش مبتنی بر شبیهساز، کاهش یافته است.
کروندال، چاپمن، فلپس و آندروود (۲۰۰۳) در پژوهش خود بیان میکنند که بخش عمدهای از اطلاعاتی که یک راننده ممکن است در حین رانندگی با آن ها روبرو شود، غالباً بهواسطه دیداری خواهد بود. کسب اطلاعات دیداری به تحت تأثیر تجربه و آموزش قرار میگیرد. پولاتسک، ناریانان، پرادهان و فیشر[۳۳۳] (۲۰۰۶) در پژوهش خود نشان دادند که توانایی تمرکز و تثبیت کردن روی منطقه خطر در بازه زمانی مناسب را میتوان از طریق برنامه های آموزشی مبتنی بر کامپیوتر تعلیم داد که بر اساس آن مربیان آموزشی به افراد میگفتند که برای کاهش خطر باید به کدام قسمت نگاه کنند.
آموزش درک خطر به دو شیوه امکان پذیر است: الف) درون-جاده که در آن، آموزشدهنده همراه با آزمودنی در جاده حرکت میکنند و توجهشان را به سوی خطرات احتمالی سوق می دهند و درباره راهبردهای اجتنابکننده احتمالی با یکدیگر گفتگو میکنند. ب) روش آموزشی خارج-جاده در موقعیت کلاسی که آموزشدهنده از فیلم و عکس استفاده می کند، تشکیل می شود. البته یک گزینهی دیگر آموزش از طریق شبیهساز است که هم نسبتاً گران و هم اینکه در یک زمان فقط یک آزمودنی می تواند در آموزش شرکت کند (رگان، دیری و تریجز، ۱۹۹۸). در آموزش درون-جاده[۳۳۴]، افراد در مسیرهای محلی مشخصشدهای در جلسات یکساعته به مدت یک هفته رانندگی میکنند. آن ها توسط یک مربی همراهی میشوند که به طور مداوم شرایط جاده را توصیف می کند. این روش به رانندهها کمک می کند تا یاد بگیرند خطرات بالقوه جاده را شناسایی کنند. بعدازآن جلسات اولیه مربی درباره مناطقی که نیاز است آزمودنی در آن ها پیشرفت کند، توضیح میدهد و اهداف جلسات بعدی را تعیین می کند (میلز و همکاران، ۱۹۹۸). میلز و همکاران (۱۹۹۸) دریافت که ترکیب دو روش درون-جاده و خارج-جاده (آموزش کلاسی) به بیشترین کاهش در زمان واکنش ادراک خطرات منجر شد و بعدازآن روش درون-جاده بوده و نهایتاًً تأثیرات روش خارج-جاده در زمان واکنش درک خطر است (هاورث، سیمنز و کووالدو، ۲۰۰۰).
جمعبندی نهایی
در فصلهای یک و دو سعی شد عوامل مؤثر در رانندگی ایمن بررسی شود. همان طور که گفته شد نقش عوامل انسانی بهمانند عوامل دیگر مانند عوامل فنی، آب و هوایی و… در بروز تصادفات پررنگ میباشد. یکی از رشته هایی که انتظار میرود با انجام مطالعه و پژوهش بتواند در این زمینه تأثیرات ارزشمندی داشته باشد، روانشناسی ترافیکی است. روانشناسان این حوزه سعی دارند عواملی را که ممکن است روی رفتار و عادات ترافیکی تأثیر بگذارد را شناسایی کنند. ازجمله عواملی که در این راستا توجه روانشناسان را به خود جلب کردهاست، عوامل شناختی است. در ادامه این فصل، عامل شناختی درک خطرات ترافیکی و از بین عوامل شناختی زیربنایی، نقش بازداری شناختی، بازداری رفتاری در پژوهشهای مختلف مرور شد. از دیگر متغیرهای شناختی که در این مطالعه به آن پرداخته شده است، سبکشناختی و تأثیرات آن بر فکر، رفتار و عادات بود.
علیرغم توجه چندین دهه کشورهای توسعهیافته به نقش عوامل انسانی در بروز تصادفات، در ایران اکثر تلاش های صورت گرفته در جهت ایمنی ترافیک بر عوامل راه و وسیله نقلیه تمرکز کرده اند. بااینحال، روند رو به رشد شمار تصادفات ترافیکی در طی سالهای اخیر حاکی از آن است که تلاش برای ایمنی راه و وسایل نقلیه بهتنهایی کافی نیست؛ بنابرین به منظور کاهش شمار تصادفات، یک حوزه وسیعی از روشهای مناسبتر همچون تغییر رفتار استفاده کنندگان از جاده موردنیاز است. از بین عوامل انسانی، رفتارهای پرخطر رانندگی، به عنوان اصلیترین عامل مطرح شده است. بررسی مطالعات پیشین نشان میدهد که تواناییهای شناختی نقش مهمی در بروز رفتارهای پرخطر دارند. یکی از تواناییهای شناختی که توجه بیشتری را در میان این پژوهشها به خود اختصاص داده است، توانایی درک خطرات ترافیکی میباشد.
ازاینرو، مطالعه حاضر درک خطر را موردبررسی و تفحص قرار میدهد. نکاتی در این مطالعات وجود دارد که باید در نظر گرفته شود. این نکات شامل موارد زیر است: