جریانهای نقدآزاد میتواند کاربردهای مهمی برای سهامداران در ارزیابی سلامت مالی واحد تجاری داشته باشد. همچنین مدیران نیز میتوانند با استفاده کارآمد از منابع تحت مالکیت خود جریانهای نقدآزاد را در طرحهای با ارزش فعلی خالص (NPV)[1] مثبت سرمایه گذاری کرده و باعث افزایش ارزش شرکت گردند.
اما نکته ای که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که ممکن است در برخی موارد الزاماًً افزایش ثروت مدیران در جهت افزایش ثروت سایر گروه ها از جمله سهامداران نباشد. در این راستا ممکن است مدیران وجوه مذکور را در پروژه هایی سرمایه گذاری کنند که برای سهامداران ایجاد ارزش نکند و به منظور از بین بردن آثار چنین سرمایه گذاری دست به مدیریت سود[۲] بزنند.
باید توجه داشت که همه افراد به طور طبیعی به دنبال افزایش منافع شخصی خود هستند. از این رو مدیران نیز ممکن است بنا به دلایلی نظیر ابقا در شرکت، دریافت پاداش و سایر عوامل ، خواسته یا ناخواسته وضعیت شرکت را مطلوب جلوه دهند . تضادمنافع[۳] بین مدیران و مالکان (سهامداران) ، احتمال خطر ارائه اطلاعات غیر قابل اتکا را افزایش میدهد.
یکی از عواملی که نقش مهمی در ایجاد تضاد منافع بین سهامداران و مالکان دارد پرداخت وجه نقد به سهامداران تحت عنوان سود سهام است. پرداخت سود سهام به طور نقد که کمتر هم مورد توجه قرار گرفته است باعث کاهش منابع تحت کنترل مدیران می شود و به این ترتیب مدیران کنترل خود را بر بازارهای سرمایه از دست داده و در مواقع لازم نمی توانند سرمایه های جدیدی برای شرکت جذب کنند (جنسن،۱۹۸۶).
نظریه جریان نقدآزاد ، رفتار شرکت های را توصیف میکند که با نظریه های اقتصادی قبلی قابل توجیه نبود. به زعم جنسن، شرکتهای مولد جریان نقدآزاد باید وجوه خود را به جای سرمایه گذاری در طرح های کم بازده( غیر سود آور) تسلیم مالکان کنند. برای مثال ، آن ها میتوانند مازاد جریانهای نقدی خود را به صورت پرداخت سود سهام ، بازخریدسهام و یا انتشار بدهی به جای سهام به مالکان تسلیم کنند. بر اساس مطالعات جنسن، صنعت نفت آمریکا، مثالی از موارد اتلاف منابع را نشان میدهد. جریانهای نقدی ایجاد شده در دهه ۱۹۸۰ روی طرحهای اکتشافی کم بازده صرف شده بود. به باور او ، اگر این شرکتها مازاد وجوه نقد خود را از طریق بازخرید سهام یا معاوضه با بدهی به سهامداران پرداخت میکردند ، وضعیت مطلوبتری داشتند.
زیاد بودن میزان جریان نقدی آزاد ،عامل مشوق در انجام رفتارهای فرصت طلبانه مدیران است. واحدهای تجاری ، همواره با فرصتهای سرمایه گذاری زیادی روبرو میشوند و نیازمند تصمیم گیری منطقی نسبت به یک سرمایه گذاری بهینه[۴] هستند. مدیران در واحدهای تجاری که جریان نقدآزاد بالایی دارند، در طرحهایی سرمایه گذاری میکنند که بازده غیر پولی را به وجود می آورد و موجب گسترش سرمایه گذاری واحد تجاری و در نتیجه سرمایه گذاری بیش از حد می شود(جنسن[۵]، ۱۹۸۶).
جنسن بیان میکند که وجود جریان نقدی آزاد بر میزان رفتارهای فرصت طلبانه مدیران تأثیر زیادی دارد. در موقعیتی که شرکت میزان زیادی از جریان نقدی آزاد دارد، مدیر میتواند وجوه مازاد را در فرصتهای مختلفی سرمایه گذاری کند. با توجه به محدود بودن فرصتهای سرمایه گذاری مطمئن و پر بازده، احتمالاً مدیران به سرمایه گذاریهایی دست خواهند زد که بازده کمتری از میزان هزینه سرمایه شرکت دارد و یا بسیار پرخطر است. به هزینه هایی که در این وضعیت به سهامداران تحمیل می شود در اصطلاح ” هزینه های نمایندگی ناشی از جریان نقدی آزاد[۶]” اطلاق میگردد.
ارزیابی مالی طرحهای سرمایه گذاری ، برعهده مدیران است . مدیران باید به صورت بهینه و در طرحهایی سرمایه گذاری کنند که برای شرکت ارزش آفرینی کند؛ یعنی، طرحهایی با ارزش فعلی خالص مثبت پذیرفته و در طرحهایی با ارزش فعلی خالص منفی رد شود(بیدل وهیلاری[۷]،۲۰۰۶).
فرایند سرمایه گذاری بیش از حد ممکن است به دلیل وجود تضاد منافع بین مدیران و سهامداران، رخ دهد. هنگامی که عدم تقارن اطلاعاتی وجود دارد و مکانیسم های هم سو نمودن منافع سهامداران و مدیران کاملاً کارا نیست، مدیران ممکن است از جریانهای نقدآزاد استفاده نموده و طرحهایی با ارزش فعلی خالص منفی را جهت افزایش منافع خود به کار بگیرند که این اقدام به سرمایه گذاری بیش از حد منتهی می شود(جنسن،۱۹۸۶). جریانهای نقدآزاد عامل کلیدی در ایجاد مسأله ی سرمایه گذاری بیش از حد است. نظریه ی جریان نقدآزاد، پیشبینی میکند که به موازات افزایش در جریان نقدآزاد ، امکان دارد طرحهایی اجرا شود که دارای ارزش فعلی خالص منفی باشند. پس مشکلات نمایندگی میتواند موجب سرمایه گذاری بیش از حدشود(جنسن،۱۹۸۶؛پالینا و رنبورگ[۸]، ۲۰۰۵).
از این رو، تضاد منافع در شرکتهایی با جریان نقدآزاد بالا، در مقایسه با شرکتهایی با جریان نقدآزاد پایین، شدیدتر است و مدیران به منظور رسیدن به منافع شخصی خود ، انگیزه ی بیشتری جهت استفاده از جریان نقدآزاد برای پذیرش سرمایه گذاری بیش از حد دارند( یانگ وجیانگ،۲۰۰۸؛ بیدل و همکاران،۲۰۰۹).
طبق نظریه ی جنسن اگر مدیران شرکتها که به هر طریق ممکن به دنبال رشد شرکت خویش هستند، به جای سرمایه گذاری جریانهای نقدآزاد در طرح های با ارزش فعلی خالص منفی وبه دنبال آن مدیریت سود برای از بین بردن زیانهای ناشی از سرمایه گذاری در چنین طرحهایی، وجوه مذکور را بین سهامداران توزیع کنند، به نفع سهامداران بوده وهمچنین وضعیت شرکت نیز بهبود مییابد(بیدل وهیلاری،۲۰۰۶).
هنگامی که شرکت با میزان زیادی از جریان نقدی آزاد روبه رو باشد، میزان رفتارهای فرصت طلبانه مدیران نیز افزایش پیدا میکند. با افزایش اهرم مالی به تدریج میزان این جریان نقدی و در نتیجه میزان اختیارات مدیران در چگونگی مصرف وجوه نقد شرکت کاهش مییابد. با توجه به این مطالب این موضوع میتواند به کاهش مدیریت سود منجر شود. در زمانی که مدیر جریان نقدی آزاد نسبتاً زیادی در دست دارد و از سوی دیگر فرصتهای رشد و سرمایه گذاری زیادی برای شرکت موجود باشد، مدیر میتواند این وجوه نقد را در فعالیتهایی در راستای رشد شرکت استفاده کند. در چنین موقعیتی با توجه به اینکه این سرمایه گذاریها در جهت رشد شرکت و در ادامه روند فعلی آن است، خطرپذیری کمتر و بازدهی تقریباً مشابه بازده فعلی شرکت دارد و بنابرین سود دچار نوسانات زیادی نخواهد شد. در مقابل، هنگامی که فرصتهای رشد و سرمایه گذاری محدود باشد، مدیران به سرمایه گذاریهایی دست خواهند زد که دارای خطرپذیری بیشتر بالاتر و بازده متفاوتی از جریان عملیات فعلی شرکت است. در چنین موقعیتی سود شرکت دستخوش نوسان می شود و مدیر برای مهار کردن اینگونه نوسانات، که ناشی از سرمایه گذاری پر خطر است به هموارسازی سود اقدام خواهد کرد(جلنیک،۲۰۰۷) .