تاثیرات هوش هیجانی بر سازمان ها :
به طور روز افزون ، تشویق مهارتهای هیجانی در سازمانها به عنوان جزء ضروری فلسفه مدیریتی پنداشته می شود . علاوه بر این ، کسانی که از هوش هیجانی بیشتری برخوردار هستند ، در کارهای تیمی و گروهی موفق تر ظاهر میشوند و میتوانند گروه را به حرکت درآورند و میزان بهره وری را افزایش دهند و به جای بهانه گرفتن و کارشکنی ، انرژی خود را در جهت کمک به همفکری و اتحاد اعضا گروه برای رسیدن به هدف مشترک ، مصرف میکنند. به نظر میرسد نقش هوش هیجانی در محیط کار ، نقش مهمی است ، با این وجود هنوز این حوزه چالش های فراوانی را پیش رو دارد ، نخست اینکه رویکرد واحدی در این خصوص وجود ندارد و دیگر اینکه ، این احتمال وجود دارد که رابطه بین هوش هیجانی و میزان بازدهی در محیط کار پیچیده تر از آن چیزی باشد که تا به حال تصور می شده است ( به نقل از جعفری کندوان، ۱۳۸۵)
بررسی های متعدد اخیر درباره رهبران سازمان بر این نکته تأکید میکنند که رهبران از چه راه هایی با احساسات خودشان و احساسات دیگران برخورد میکنند یعنی چطور از هوش هیجانی استفاده میکنند . مطالعات بسیاری نشان میدهند که رهبران سازمانی کارآمد از هوش هیجانی بالایی برخوردار هستند. در زمینه سازمان های توسعه منابع انسانی ، مفهوم هوش هیجانی به کار گرفته می شود ، زیرا مهارت های مهمی را که در محیط کار ، غیر از قابلیت های تخصصی مربوط به شغل لازم است ، تعین میکند (اکبر زاده ، ۱۳۸۳)
گلمن اثرات مفید هوش هیجانی در سطح سازمانی را ، سطوح بالاتر یادگیری ، ، نارضایتی و مشکلات اخلاقی کمتر ، افزایش خلاقیت و نوآوری ، بازدهی بیشتر و عملکرد شغلی بهتر میداند (مختاری پور ،۱۳۸۶)
بنابرین هوش هیجانی میتواند واکسنی باشد که سلامتی سازمان را تضمین کند و رشد را افزایش بخشد . اگر در یک شرکت مهارتهایی همچون خود آگاهی و خود نظم دهی ، انگیزه و همدلی ، مهارت های مدیریتی و ارتباطات باز وجود داشته باشد ، آن شرکت میتواند بدون در نظر گرفتن حوادث آینده مصون تر به کار خود ادامه دهد .
هوش هیجانی شاخص جدیدی برای سنجش عملکرد اثربخش:
به قول دانیل گلمن قوانین کارکردن دائما در حال تغییرند و ما به وسیله شاخص های جدید ارزیابی میشویم .اینکه چقدر هوشمندیم یا چند دوره آموزشی دیده ایم یا چه تخصصی داریم هیچگاه مورد قضاوت قرار نمی گیرد بلکه چقدر خوب میتوانیم خودمان و دیگران را اداره کنیم .کلماتی مانند احساسات ،هیجانها و عواطف مفاهیمی قابل درک و لمس هستند که به طور روز افزون در موفقیت کسب و کار مؤثرند .اکنون این سؤال مطرح می شودآیا هوش هیجانی یک هوس زودگذر مدیریت است یا مفهومی زیر بنایی و پایدار که در اثر بخشی عملکرد نقش مهمی ایفا میکند؟
شواهد حاکی از آن است که هوش هیجانی عامل ضروری برای عملکردبهتر ،بهره وری بالاتر ،گروههای کاری خوب و رهبری استثنایی محسوب می شود. در حقیقت به نظر میرسد ارتقاءشما در سازمان تا حدودی اهمیت داشتن قابلیت هایی مانند خودآگاهی ،همدلی ،اعتماد به نفس و انگیزش را بیشتر میکند. البته بدان معنی نیست که قابلیت های شناختی یا فنی بی ارزشند .تفاوت مدیران موفق و ناموفق معمولا به فقدان مهارت هایی مانند خود کنترلی ،اعتماد ،همدلی،ارتباطات ،تشریک مساعی و ابتکارات مربوط می شود که جزء لا ینفک قابلیت های هوش هیجانی هستند،البته تصور نشود قابلیت های فنی یا شناختی مهم نیستند بلکه شواهد حاکی ازآن است مدیران با بهره هوشی یا هوشبهر( IQ) معمولی اما با داشتن مهارت های حفظ و کنترل احساسات در مقایسه با مدیران دارای بهره هوشی بالا ولی ضعف مهارت های روابط انسانی دارای عملکرد برتری هستند. گسترش و ابهامات هوش هیجانی باعث می شود سازمان ها در به کارگیری آن در محیط کار با مشکل مواجه شوند لذا توصیه می شود بین قابلیت های ضروری هر شغل با مفاهیم هوش هیجانی رابطه برقرار کنید. به عنوان مثال در سازمان های خدماتی مهمترین قابلیتی که اهمیت دارد و باید توسعه یابد مهارت خدمت رسانی به مشتری است که به یکی از ابعاد هوش هیجانی یعنی خود آگاهی اجتماعی مربوط می شود . خودآگاهی اجتماعی نیازمند افرادی است تا بتوانند واکنش های هیجانی و عاطفی دیگران را شناخته و مطابق آن رفتار کنند. بنابرین گرایش هوش هیجانی در سازمان های خدماتی باید حول محور خودآگاهی اجتماعی گام بردارد. .(آقایار و شریفی ،۱۳۸۵،۱۱۱-۱۰۹)
اهمیت هوش هیجانی مدیران :
گلمن در کتاب جدید خود به نام ( کار با هوش عاطفی ) بر نیاز به هوش عاطفی در محیط کار یعنی محیطی که اغلب به عقل توجه می شود تا قلب و احساسات ، تمرکز میکند . او معتقد است نه تنها مدیران و رؤسای شرکت ها نیازمند هوش هیجانی هستند ،بلکه هر کسی که در سازمان کار میکند نیازمند هوش هیجانی هستند .اما هر چه در سازمان به سمت سطوح بالاتر می رویم اهمیت هوش هیجانی در مقایسه با هوش عقلی افزایش مییابد . در این زمینه گلمن و همکاران او معتقدند که هوش هیجانی در تمامی رده های سازمانی کاربرد زیادی دارد ، اما در رده های مدیریتی اهمیتی حیاتی دارد. آنان مدعی هستند هوش هیجانی تا حدود ۵۸ درصد بهترین ها را در موقعیت رهبری ارشد از ضعیفترین ها جدا میسازد و مشخص میکند ، زیرا شرایطی که در رأس سلسه مراتب سازمانی به وجود میآیند سریع تر گسترش می یابندچرا که هر کسی به مدیر و مافوق خود نگاه میکند. افراد زیردست ،رفتار های عاطفی خود را از مدیران می آموزند.حتی هنگامی که مدیر را نمی توان زیاد رؤیت کرد. به همین علت است که هوش هیجانی از اهمیت زیادی برای یک رهبر برخوردار است. نتایج مطالعات دانیل گلمن نشان میدهد ، اهمیت مهارتهای هوش هیجانی در مقایسه با سایر مهارت های مدیران دو برابر است و رابطه مستقیمی با رشد و پیشرفت سازمانها دارد . به عبارتی هوش هیجانی پلکان ترقی مدیران سازمان هاست . اهمیت هوش هیجانی امروزه آنچنان مدیران را تحت تاثیر قرار داده است که میگویند : مدیران را به خاطر داشتن تجربه جذب میکنند ولی به خاطر نوع شخصیت و رفتار از سازمان طرد میکنند . (آقایارو شریفی ، ۱۳۸۴)
رابطه بین هوش هیجانی و ارتباط مؤثر مدیران[۴۹] :
مدیران برخوردار از هوش هیجانی بالا ،رهبران اثر بخشی هستند که اهداف را با حداکثر بهره وری ،رضایتمندی وتعهد کارکنان محقق میسازند و رویکردشان به کنترل از نوع خود کنترلی مبتنی بر خود آگاهی میباشد.رهبری و مدیریت از هر نوع که باشد ،از پیشوای یک ملت تا فرماندهی لشکر و یا مسئول اداره و سرپرست خانواده ،در کارایی و تحقق اهداف سازمان مربوطه نقش مؤثری دارد. بر این اساس سازمان ها هنگامی قادر ند به اهداف خود دست یابند که رهبران اثر بخش امور را در دست گرفته باشندمطالعات نشان میدهند گوی رقابت آینده را رهبرانی خواهند برد که بتوانند به طور مؤثر و نتیجه بخش با نیروی انسانی خود ارتباط برقرار کنند. در این زمینه هوش هیجانی یکی از مؤلفه های است که میتواند به مقدار زیادی در روابط رهبران و مدیران با اعضای سازمان نقش مهمی ایفا کند . (مختاری پور ،۱۳۸۶)