مبانی فکری به این شرح است:
- جبری بودن پدیدهی بزهکاری
ارادهی آزاد که مکتب کلاسیک آن را اساس مسئولیت میدانست، در مکتب تحققی(مجرم محور) فاقد ارزش و اعتبار است. پایهگذاران مکتب تحققی متآثر از فلسفه تحققی «اگوست کنت» که معتقد بود که انسان در اعمال و رفتار خود آزادی و اختیار ندارد، بیان کردند که چون بزهکار تحت تأثیر عوامل روانی و اجتماعی مرتکب جرم میشود، فاقد مسئولیت اخلاقی است.
- علل ارتکاب جرم
از نظر مکتب تحققی عواملی که در رفتار و اعمال انسان مؤثرند به دو گروه تقسیم میشو.ند: عوامل مربوط به شخص: در راستای تحولات علوم در قرن نوزدهم دولاپورتا، لاواتر و ژوزف دوگال قسمتهای مختلف بدن و مخصوصا چهره و جمجمه را مورد مطالعه قرار داده و بین قیافه و بزهکاری ارتباط برقرار کردند و دوگال مکتب جمجمهشناسی را پایه ریزی کرد.
اینگونه مطالعات مورد توجه لومبروزو قرار گرفت. وی با مطالعه بر روی اجساد و انسانهای زندهی بزهکار، معتقد شد که اکثر مجرمان دارای نقص بدنی، زیستی و روانی هستند و در واقع جرم علامتی است از غرایز ابتدایی که در مجرم نهفته است. او به همین دلیل اعتقاد به «مجرم بالفطره» پیدا کرد که به واسطهی خلل در وجودش بزهکار متولد میشود و با علایم و نشانههای خاصی از نظر ساختمان جسمی و روحی مشخص میشود.
عوامل محیطی: هرچند تأثیر محیط از چشم لومبروزو دور نبوده ولی در حقیقت انریکو فری توجه کامل به آن کرده است. در این تأثیر، محیط فیزیکی همچون آب و هوا و فصول و شرایط شهرها، محیط خانوادگی مانند موقعیت و روابط والدین، محیط اجتماعی نظیر محل زندگی و محیط اقتصادی مثل بیکاری و فقر نقش فراوان دارند.
از نظر ایشان در واقع جرم محصولی است از اختلاط و ترکیب عوامل درونی مانند عوارض ناشی از اختلالات دماغی و ساختمان بدنی و ژنتیکی و روانی چون صرع، جنون، حالات نوروز و عوامل ناشی از سن و غیره و همچنین عوامل بیرونی شامل عوارض نامساعد محیط طبیعی، آب و هوا، منطقه، خانواده، مدرسه، محل کار، معاشرین و وضع بد اقتصادی و اجتماعی بزهکار. به عقیدهی این عده، بزهکاری محصول و نتیجهی جبری این دو دسته از عوامل نامساعد است و ارادهی انسان در ارتکاب جرم هیچگونه نقشی ندارد، یعنی برخلاف نظر مکتب کلاسیک حقوق جزا، اختیار، احساس و اندیشهی انسان در بزهکاری دخالتی ندارد.
از نظر مکتب تحققی( مجرم محور)، اجتماع عوامل فردی و محیطی از بزهکاری که در اختیار قدرتهای خارج از ارادهی او است عروسک خیمهشببازی ساخته و او را مجبور به ارتکاب جرم میکند. بنابراین دیگر ارادهی مختاری وجود ندارد که بتواند «مسئولیتساز» باشد. پس در واقع مجرم فاقد مسئولیت اخلاقی میباشد.
با این حال، این مکتب مجازات را به خاطر دفاع اجتماعی، حفظ امنیت و تضمین حقوق افراد ضروری میشناسد و بزهکار را تنها به خاطر تأمین دفاع اجتماعی، مسئول میشناسد. در واقع از دیدگاه این مکتب باید یه جرم به نشانهی یک بیماری در آسیبشناسی اجتماعی نگریست و همانند واکنش طبیعی هر موجود زنده که عناصر چرکی و آلوده را منفرد و منزوی و سرانجام طرد میکند، کیفر را نیز باید برای سالمسازی محیط اجتماعی، واکنشی مطمئن به شمار آوردو همانطور که گاروفالو مینویسد: «هدف از طرد، حفظ صیانت پیکر اجتماعی با از میان برداشتن اعضایی است که قابلیت لازم را ندارند.» بدین ترتیب از نظر این مکتب «مسئولیت اجتماعی» بزهکار جایگزین «مسئولیت اخلاقی» او خواهد شد.
- شامیاتی، هوشنگ، حقوق جزای عمومی، تهران، پاژنگ، 1371، جلد اول، ص 173
- ولیدی، محمدصالح، همان، ص 107
-شامبیاتی، هوشنگ،همان، ص 172
-نوربها، رضا، همان، ص 132
- گلدوزیان، ایرج، بایستههای حقوق جزای عمومی، تهران، میزان، چاپ دوازدهم، 1384، ص 57
-نوربها، رضا،همان، ص 132
-ولیدی، محمدصالح، همان، ص 109
- نوربها، رضا، همان، ص 132
-اردبیلی، محمدعلی، همان، ص 97
-. ولیدی، محمدصالح،همان، ص 108