غفلت از مسأله سبک زندگی میتواند خسارتهای جبرانناپذیری بر پیکره جامعه وارد کند. وقتی مردم نتوانند میان شیوه زندگی خود و باورها و ارزشهایشان ارتباطی برقرار نمایند، بعد از مدتی ممکن است دست از باورها و ارزشهای خود نیز بشویند و آنان را ناکارآمد تلقی کنند و برای اینکه توجیه برای سبک زندگی که انتخاب کردهاند، داشته باشند، باورها و ارزشهای خود را زیر سؤال ببرند و مثلاً آن ها را ناظر به گذشته و مربوط به جوامع غیر پیشرفته بپندارند و بدین ترتیب از اساس، دست از باورهای خود بشویند.
با وجود تلاشهای بسیار در نظام آموزش و پرورش، خبرهای نگرانکنندهای در مورد وضعیت اخلاقی و اجتماعی کودکان و نوجوانان منتشر میشود. دگرگونیهای عظیمی که در سالهای اخیر در کیفیت آموزش رخ داده و بازتابی از نیازهای روزافزون، گسترش فناوری و تغییر مداوم در سبک زندگی است، نشان داده در چنین شرایطی، برنامه ها و روشهای آموزشی سنتی، توان حل مسائل را در برآوردن نیازها و مهارت نسل جوان در به کار بستن دانستنیها و اصول علمی به هنگام قرارگرفتن در موقعیتهای جدید و چالش انگیز را ندارند. لذا سبک زندگی منعکس شده در محتوای دروس به عنوان یک مبنا و معیار برای دانشآموزان میتواند بسیار راهگشا باشد.
بخش سوم : دانشآموزان و دروس مقطع متوسطه
نوجوانی، دوران گذار از مرحله کودکی به بزرگسالی است و مانند همه دورانهای گذار، با مشکلات، تعارضها و بحرانهایی همراه است. علاوه بر این، امروزه تغییرات زیستی، فن آوری، اقتصادی و اجتماعی در زندگی نوجوانان روی داده که منجر به ایجاد نیازهای متفاوت، مخصوص این گروه سنی شده است. جنبه دیگری که بر اهمیت موضوع نوجوانان میافزاید، کثرت جمعیتی این گروه سنی در کنار نادیده گرفته شدن موضوع نوجوانان میباشد . از آنجا که گروه سنی مورد پژوهش (دانش آموزان مقطع متوسطه)، نوجوانان هستند در قسمت اول این بخش، سعی داریم به آشنایی با این دوره سنی دست پیدا کنیم.
در قسمت دوم، از این جهت که پرداختن به تحلیل محتوای کتابها جهت تناسب با وضعیت روحی دانشآموزان بسیار ضروری است چرا که از طریق محتوا است که نظام آموزشی و پرورشی به طور مستقیم با هویت دانشآموزان مرتبط میشود و آثار مورد نظر را در نگرش، دانش، رفتار، انگیزه ها و شخصیت آنان بر جای میگذارد، و از آنجا که این تحقیق درصدد بررسی نقش محتوای دروس در تأمین نیازهای فطری دانشآموزان است به طور خلاصه به آشنایی با محتوای دروس مقطع متوسطه میپردازیم.
قسمت اول: نوجوانی
۱-۳-۲ معرفی و اهمیت نوجوانی
از منظر اسلام و با توجه به آیات و روایات، انسان مراحل مختلفی در زندگی دارد که ملزم به عبور از آن ها است. هر مرحله، ویژگیهای خاص خود را دارد که آن دوره را از دوره های قبلی و بعدی تفکیک میکند. پیامبر اسلام، رشد آدمی را در سه مرحله بیان میکند: هفت سال اول زندگی که فرزند، آقا و سید پدر و مادر است. هفت سال دوم زندگی که فرزند فرمانبردار و مطیع پدر و مادر است. هفت سال سوم که فرزند وزیر و مشاور پدر و مادر است[۶۱] (بحار الانوار، ج۱۰۱، ص۹۵). بر اساس این روایت، نوجوانی در هفت سال سوم واقع میشود.
اسلام نوجوانی را از دو جنبه مثبت و منفى مدّنظر قرار داده است. در جنبه مثبت، به نظر اسلام، نوجوانى دوره قوّت و توانایى است که در بین دو دوره ضعف و ناتوانى(کودکى و پیرى) قرار گرفته است[۶۲] (روم/۵۴، ترجمه مکارم شیرازی). اولیاى اسلام نیز نوجوانى را یکى از نعمتهاى پرارج الهى و از سرمایههاى بزرگ سعادت در زندگى بشر شناختهاند. پیامبر(ص) در اینباره میفرمایند: «شما را به نیکى با جوانان سفارش مىکنم، چرا که آنان، دلهاى رقیقترى دارند، به راستى که خداوند، مرا بشارتدهنده و هشداردهنده برانگیخت، جوانان با من همپیمان شدند و پیران با من به مخالفت برخاستند[۶۳]»( سفینه البحار، ج۲، ص۱۷۶). امام علی(ع) نیز میفرمایند: « دو چیز است که اهمیت آن ها جز با از دست دادنشان شناخته نمیشوند: اول جوانی و دوم عافیت[۶۴]» (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵).
در جنبه منفى، اولیاى الهى از این دوره به دوره جنون و مستى تعبیر کردهاند: پیامبر(ص) در اینباره فرمودهاند: «جوانى شاخهاى از جنون است[۶۵]»(بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۳۵).حضرت علی (ع) نیز فرمودهاند: «مستی چهارگونه دارد: مستی جوانی، مستی دارایی، مستی خواب و مستی مقام[۶۶]»( تحف العقول، ص۱۲۴).
البته تعبیر از دوره نوجوانی به دوره جنون و مستی نمیتواند لزوماًً ناظر به منفی دانستن این مقطع سرنوشتساز زندگی انسان باشد بلکه تعبیری است از غلیان و غلبه احساسات و شهوات بر جنبه عقلانی و دوراندیشی انسان که عدم مهار و هدایت آن میتواند موجب انحراف آدمی گردد.
فلاسفه نیز به موضوع نوجوان و جوان توجه خاص داشتهاند. افلاطون در زمره اولین فردی است که در زمینه نوجوان اظهارنظر کردهاست. او دوران بلوغ را یک نوع شرابزدگی روان دانسته که در آن احساسات و عواطف او بر افکارش چیره میشود. ارسطو فیلسوف دیگری است که به مطالعه نوجوانان و جوانان اقدام کردهاست. تا قرن هفدهم میلادی اندیشههای برتر از عقاید افلاطون و ارسطو در نوجوانی و جوانی دیده نمیشود. در قرن هیجدهم روسو[۶۷] با بیان خصوصیات جسمی بلوغ و بررسی علایق و عواطف نوجوان و جوان، به تحلیل رفتار دوران نوجوانی و جوانی می پردازد و برای دوران بلوغ اهمیت زیادی قائل شده و آن را تولد ثانی می نامد. او اعتقاد دارد وقتى فرد به دوره بلوغ مى رسد مثل این است که فرد دیگرى با خصوصیات بدنى و روانى متفاوتى در وى به وجود آمده است. در اوایل قرن نوزدهم هربارت[۶۸] سنین بین ۱۰ تا ۱۷سالگی را به عنوان یکی از مهم ترین دوره های زندگی هر فرد به حساب آورده و متذکر میگردد که در این دوره، قابلیت آموزش و یادگیری انسان به حد اعلای خود میرسد. در اواخر همین قرن، لانکاستر و برنهام[۶۹] پژوهشهای قابل توجهی در خصوص مسائل و مشکلات نوجوانان و جوانان انجام دادهاند. دراوایل قرن بیستم، استانلی هال[۷۰] که او را به عنوان پدر جنبش مطالعه نوجوانی و جوانی میشناسند برای اولین بار مفهوم نوجوانی و جوانی را وارد روانشناسی مدرن و جدید نمود. او نظریه خود را بر خصوصیات روانی نوجوانان متمرکز کرده و اهمیت مطالعه این دوران را یادآور شد(گرامی،۱۳۹۰).
نوجوانی یکی از مراحل مهم و برجسته رشد و تکامل اجتماعی و روانی فرد به شمار میرود. از جمله نیازهای این دوره شامل نیازهای عاطفی و هیجانی بهویژه تعادل بین این دو و ارزش قائل شدن برای شخصیت خود، آگاهی از استعداها و تواناییها و رغبتها، برگزیدن هدفهای درست در زندگی، مستقلشدن از خانواده، حفط تعادل خود در مقابل عوامل مشکلآفرین بیرونی، برقراری ارتباط صحیح با دیگران و به دست آوردن مهارت در دوستیابی، است. بنابرین، کمک به نوجوان برای دستیابی به مهارتهای لازم برای زندگی صحیح، به دستآوردن اعتماد به نفس برای مواجهه با مشکلات و همچنین کمک به آن ها برای رشد عواطف و مهارتهای اجتماعی لازم جهت سازگاری مطلوب با محیط اجتماعی، ضروری به نظر میرسد(شعاری نژاد،۱۳۷۷).