در واقع دلبستگی در طول ۳ سال اول زندگی که بالبی آن را دوره حساس نامیده، تشکیل میشود (برک، ۲۰۰۶، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۸). در تشکیل دلبستگی، یادگیری نیز سهم به سزایی دارد و اگر مراقب نسبت به کودک بیتوجهی نشان دهد، تعامل لازم بین مراقب و نوزاد نباشد و بازخورد مناسب به کودک داده نشود، دلبستگی ایمن شکل نخواهد گرفت و بر روی انواع ارتباطاتی که فرد با دوستان، همسر و فرزندان خود دارد تأثیر خواهد گذاشت. البته در اواخر کودکی و اوایل نوجوانی در برخی از کارکردهای دلبستگی(به خصوص پایه امن و پناهگاه امن) یک انتقال دیده میشود. بدین صورت که نوجوان به جای پدر و مادر، در همسالان خود پایگاهی امن را جستجو میکند(بشارت و همکاران،۱۳۸۵).
۲-۳-۲- انواع سبکهای دلبستگی
هازان و شیور[۵۴] (۱۹۸۷)، نیز بر اساس نظریه دلبستگی بالبی، سبکهایی برای دلبستگی بزرگسالان ارائه کردند. این محققان دلبستگی بزرگسالی را به دو صورت تعریف کردند:
-
- بازنمایی درونی یا الگوهایی که رفتار میان فردی و پردازش اطلاعات را هدایت میکنند.
- راهبردها و شیوه های اختصاصی که افراد برای حفظ امنیت خود استفاده میکنند. و بر اساس این دو تعریف، سه سبک دلبستگی برای بزرگسالان پیشنهاد کردند:
سبک دلبستگی ایمن: افراد ایمن به راحتی میتوانند با دیگران روابط صمیمانه برقرار کنند و در جهت دریافت حمایت دیگران از خود تمایل نشان میدهند.کسانی که سبک دلبستگی ایمن دارند، نگارههای دلبستگی را افرادی صمیمی میدانند. این اشخاص تصویر مثبتی از خود دارند و از دیگران نیز توقعات و انتظارات معقول و مثبت دارند.
سبک دلبستگی اضطرابی: این افراد تمایل زیادی به برقراری ارتباط صمیمانه با دیگران دارند اما در عین حال نگران این هستند که مورد پذیرش قرار نگیرند. در صورتی احساس مثبت نسبت به خود دارند که دیگران، ایشان را بپذیرند. این افراد تصور منفی از خود و تصور مثبت از دیگران دارند.
سبک دلبستگی اجتنابی[۵۵]: برای این افراد مسأله مهم اتکا به خویشتن است و زمانی که احتمال طرد شدن از سوی دیگران میرود این افراد با انکار نیاز دلبستگی، می کوشند تصویر مثبت خود را حفظ کنند. اشخاص دارای سبک اجتنابی تصور منفی از دیگران دارند(خالقی تارجی،۱۳۹۰).
۲-۳-۳- اختلالهای مرتبط با دلبستگی
سلامت روانی و احساس سلامت شخص، تا حد زیادی به کیفیت روابط و دلبستگی او به دیگران بستگی دارد و مسأله اصلی در تمامی روابط شخصی، ایجاد و تنظیم این گونه روابط است. مشخصه اختلالهای دلبستگی آسیب زیستی، روانی، اجتماعی است که بر اثر محرومیت از مادر، فقدان مراقب یا جایگزین او و فقدان تعامل با او به وجود میآید. ریشه سندرمهای رشد نا کافی، اختلال اضطراب جدایی، اختلال شخصیت اجتنابی، اختلال افسردگی، بزهکاری، مشکلات تحصیلی، مشکلات سوء مصرف مواد، در تجارب منفی دلبستگی دیده میشود. این تجارب منفی، سبب صدمات هیجانی در کودک میشود. کودکان با پرورش سبک دلبستگی به شکلی ناایمن شخصیتی بیعاطفه خواهند داشت که مشخصهاش، کنارهگیری هیجانی، فقدان احساس و ضعف در برقراری روابط محبت آمیز و عاطفی است(ربانی،۱۳۹۰).
افرادی که سبک دلبستگی اجتنابی دارند با این که اغلب احساس تنهایی میکنند، اما به روابط نزدیک توجهی ندارند و برای مقابله با اضطراب و تنشها، الگوهایی دیگر از رفتار را بر میگزینند، مثلا به سمت مواد مخدر گرایش پیدا میکنند. خلق پایین، افسردگی و عزت نفس پایین یکی از عواملی است که باعث میشود اشخاص به سمت اعتیاد گرایش پیدا کنند (هاشم ورزی و همکاران،۱۳۹۰).
۲-۳-۴- عملکرد بیولوژیکی سیستم دلبستگی
عملکرد بیولوژیکی سیستم دلبستگی فرضی، حفاظت فرد( به خصوص در مدت نوزادی و اوایل کودکی)، در برابر خطر از طریق اطمینانی است که به وسیله نزدیکی و حمایت دیگران ( اشکال دلبستگی[۵۶])، به خصوص در موقعیتهای خطرناک به دست میآید. به نظر بالبی گرایش خطری برای جستجو کردن بیرون و حفظ کردن مجاورت با اشکال دلبستگی است (افرادی که او آن ها را مراقبان نامید)، در رابطه با ناتوانی و وابستگی طولانی مدت نوزاد انسان که قادر به دفاع از خودش در برابر غارتگری و سایر خطرات نمیباشد، نمود مییابد. طبق استدلال نظریه تکاملی بالبی نوزادانی که به مجاورت با مراقبی حمایت کننده ادامه میدادند به احتمال بیشتر به بقای خود ادامه میدادند و نهایتاًً ژنهایی را که رفتار در جستجوی مجاورت بودن و سایر رفتارهای دلبستگی را تولید میکردند تا به نسلهای بعدی منتقل کنند(خوشابی و ابوحمزه، ۱۳۸۶).
امروزه ما میدانیم که عملکرد این ژنها به وسیله هورمونهای مترشحه از غدد درونریز عصبی یا سیستمهای فزیولوژیکی مانند نروپپتیدهای اکسی توسین و هورمونهای استرس، کورتیزول و آدرنالین، آمیگدال و محور آدرنال – هیپوفیز- هیپوتالاموس[۵۷]HPA))، که به استرسها و تهدیدها پاسخ میدهند میانجیگری میشود. جالب است که اکسیتوسین هم در دلبستگی والد- فرزند و هم بعدها در دلبستگی جنسی/ عشقی در پیوندهای زناشویی نقش دارد و میزان میزان آن در کودکان یتیمیکه مورد غفلت قرار میگرفتند یا قبل از اینکه توسط خانواده های توجه کننده به فرزندی پذیرفته شوند توجه کمیدریافت میکردند، پایین است. این ممکن است یکی از واسطههای اختلال دلبستگی واکنشی که از نظر بالینی مهم است، باشد که اصطلاحی تخصصی برای اختلالی است که شامل ناتوانی در دلبستگیهای بهنجار مراقب-کودک بعد از بیتوجهی شدید در سالهای اولیه زندگی است. بنابرین پژوهشگران دلبستگی در صدد فهمیدن فرایند فیزیولوژیکی هستند که برای بعضی از تأثیراتی که بالبی و اینسورت در رفتار موارد کلینیکی و شرکت کننده های مطالعات آزمایشگاهی مشاهده کردند، به حساب میآید(موسوی،۱۳۸۸) .
اگرچه سیستم رفتاری دلبستگی در اولین سالهای زندگی آشکارتر و احتمالاً مهمتر میباشد اما بالبی(۱۹۸۸) چنین فرض کرد که در تمام عمر فعال است و در مواقع تهدید و خطر در افکار و رفتارهای مرتبط با مجاورت جویی با اشکال دلبستگی آشکار میشود به ویژه او در برابر این تفکر وابستگی به دیگران در هر سنی بیمارگون یا ناپخته است یا اینکه سوگواری برای یک فقدان بیمارگون یا خوشایند است به بحث پرداخت. او دریافت که حتی بزرگسالان نسبتاً وابسته و کاملاً بالغ به خصوص هنگامی که تهدید میشوند، رنج میکشیدند، تنها بودند یا روحیه خرابی داشته از جستجو کردن و دریافت مراقبت از سایر افراد، سود میبرند. همچنین او استدلال کرد که استقلال پخته تا اندازهای به وسیله درونی کردن تعاملات مثبت با اشکال دلبستگی به دست میآید. به عبارت دیگر، توانایی آرام کردن خود تا حد زیادی بر پایه آرامشی است که از طریق مراقبت اشکال دلبستگی در سالهای اولیه زندگی کسب شده است(خوشابی و ابوحمزه، ۱۳۸۶).