واژه بیوفیدبک یا پسخوراند زیستی عبارت اختصاری مفاهیم فیدبدک خارجی روان فیزیولوژی و در برخی موارد درک فضایی تقویت شده میباشد. این تکنیک در آغاز با به کارگیری مفاهیمی از علوم مختلف در دهه ۱۹۵۰ مورد استفاده قرار گرفت، به تدریج رواج یافت و نهایتاًً در ۱۹۶۹ به این نام شناخته شد. ایده های متعددی از علوم مختلف از جمله یافته های مطالعاتی در زمینه شرطی سازی دستگاه عصبی خودکار[۱۰۱] (ANS)، سایکوفیزیولوژی، رفتار درمانی، راهبردهای کنترل استرس، مهندسی پزشکی و سایبرنتیک، به پرورش مدل کاربردی بیوفیدبک و شکل گیری آن به شکل امروزی کمک کردهاست.
حوزه ی تعریف کننده بیوفیدبک، علم سایبرنیتیک[۱۰۲] میباشد که به طور مستقیم به تعریف پردازش اطلاعات و ارائه فیدبک در سیستمهای گوناگون می پردازد.طبق یکی از اصول پایه سایبرنیتیک، فرد نمیتواند متغیری را کنترل کند مگر این که اطلاعات لازم در مورد آن متغیر را دریافت نماید. این اطلاعات را فیدبک[۱۰۳] مینامند. اصل دیگری نیز بیان میدارد که وجود فیدبک خارجی یادگیری را ممکن میسازد (لرسون،۲۰۰۶).
در بیوفیدبک کاربردی هدف اصلی بالا بردن آگاهی شخص نسبت به آنچه در بدن و حتی در مغزش به وقوع می پیوندد و افزایش قدرت کنترل بر آن است. با ارائه این تکنیک افراد فیدبکهای واضح و مستقیمی را از سیستم فیزیولوژی شان دریافت می دارند که به آن ها در کنترل عملکرد این سیستم کمک می کند. به عنوان مثال با بهره گرفتن از دستگاه برق نگار ماهیچه (EMG) شخص در مورد فعالیت ماهیچهها و انقباض آن ها آگاهی مییابد و با بهره گرفتن از فیبدک عینی که از دستگاه EMG دریافت میکند خواهد توانست کنترل بهتری در کاهش، افزایش و تنظیم انقباض عضلاتش داشته باشد. آنچه در روانشناسی رفتاری به عنوان شرطی سازی عاملی تعریف شده و از اصول اولیه یادگیری دانسته شده، در سایبرنیتیک نوعی ارائه فیدبک گفته میشود. فیدبکهایی که از نتایج مثبت یا منفی یک رفتار به دست میآیند و میتوانند موجود را شرطی نموده و یا تغییر رفتار ایجاد نمایند. به همین دلیل بسیاری از متخصصین به ویژه روانشناسان، بیوفیدبک را نوعی یادگیری عاملی می دانند یا با دیدگاه شناختی آن را به عنوان مدلی از پردازش اطلاعات در سیستم شناختی تعریف می کند. علاوه بر تحقیقات انجام شده در علوم اعصاب، رفتار و سایبرنیتیک، عوامل فرهنگی فرد نیز در پیدایش و رشد بیوفیدبک بسیار مؤثر بوده اند. که از مهم ترین آن ها کاربرد روشهای آرام سازی بوده است. روشهای مختلف آرام سازی عمدتاً ریشه در فرهنگ شرقی داشته و به ویژه در مکاتی یوگا و ذن آموز داده شده اند. یوگیها و اساتید ذن طی مراقبههای عمیق قادر هستند تغییرات چشمگیری را در فیژیولوژی طبیعی شان ایجاد کنند. از همین رو برخی از متخصصین از بیوفیدبک، که هدفش داشتن کنترل بیشتر بر تغییرات فیزیولوژیک است، که به عنوان ((یوگای غرب)) یا ((ذن الکتریکی)) نام می بردند (نصرت آبادی،۱۳۸۶).
از سویی حوزه مهمی از رفتاردرمانی به تحقیقات در زمینهی استرس و علائم جسمی و ایمونولوژیک ناشی از آن اختصاص دارد. در بسیاری از سیستمهای کنترل استرس، به ایجاد آگاهی نسبت به علائم ناشی از استرس و در مقابل وضعیت داشتن آرامش پرداخته میشود.در واقع مدلهای مختلف آرام سازی که برگرفته از مکاتب ذکر شده هستند به دو روش تمرکز بر اندام، نظیر آموزش آرام سازی پیش رونده و یا خودآموزی آرام سازی و یا افزایش تمرکز ذهنی به ایجاد هماهنگی فیزیولوژیک و افزایش آرامش ذهنی می پردازند (شوارتز[۱۰۴] و آندراسیک[۱۰۵]،۲۰۰۳).
بیوفیدبک بر این نکته تأکید دارد که انسان قادر است به طور ارادی بر عملکرد سیستم خودکار جسمش تاثیر بگذارد. به عنوان مثال در طول چند روز میتوان به فرد آموخت که بدون ایجاد انقباض عضلانی حرارت یک دستش را به ۵ تا ۱۰ درجه سانتی گراد بیشتر از دست دیگرش برساند. این مثال یکی از روش های بیوفیدبک برای کنترل سردردهای میگرنی از طریق هدایت خون بیشتر به محیط و کاهش جریان خون در سر میباشد. اما یک ویژگی مهم بیوفیدبک که از اجزای اصلی آن به حساب میآید و آن را از روش های آرام سازی و تمرکزی متمایز میکند، استفاده از ابزار و ماشینهای مختلفی است که به دریافت فیدبک و داشتن درک بهتر و نهایتاًً اعمال کنترل بیشتر به فرایندهای نظیر انقباض عضلات، دمای پوست، ضربان قلب، فشار خون و …کمک نمایند برخی از این ابزارها عبارتند از:
برق نگاری ماهیچه ای (EMG): دستگاه EMG انقباض عضلاتی را به عنوان نشانه ای از استرس روانی که فرد متحمل است اندازه گیری میکند. در بیوفیدبک عضلات پیشانی بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد. حتی در فلج اندام، مثلاً به دنبال سکته مغزی که فرد هیچ گونه دریافت حسی نداشته و نیز قادر به حرکت دادن عضو به طور ارادی نیست، دستگاه EMG فعالیت الکتریکی عضلات را شناسایی کرده و سیگنال هعای مربوطه را به صورت امواج صوتی و یا رنگ به فردنشان میدهد و او را نسبت به وجود انقباضات خفیف آگاه میسازد. با تشدید سیگنال گرفته شده از عضلات میتوان به طور غیرمستقیم دستگاه عصبی را به ایجاد تحریک بیشتر واداشت. با ادامه این روند نهایتاً اتصالات عصبی بیشتری در ماهیچهی دچار اختلال ایجاد شده و بیمار بخشی از توان حرکتی اش را به دست خواهد آورد.
البته دستگاه EMG در بیوفیدبک بیشتر برای افزایش رهاسازی عضلات تحت انقباض استفاده میشود. هنگامی که الکترود جریان الکتریکی ناشی از انقباض عضلانی را منتقل می کند، ماشین توسط سیگنال فرد را از وجود انقباض آگاه میسازد و وی با دریافت پیامی عینی وجود انقباض را بهتر درک میکند. این آگاهی به وی کمک خواهد کرد که در فعالیتهای روزمره در صورت وجود انقباضات ناخودآگاه ناشی از استرس، سریع تر متوجه آن شده و به طور ارادی جلوی پیشرفت انقباضات را بگیرد و نهایتاً برخی از علائم جسمانی ناشی از استرس یا درد را کاهش دهد.
پاسخ گالوانیک پوستی (GSR): جریان الکتریکی بسیار ضعیفی در پوست وجود دارد که افراد قادر به درک آن نیستند. این دستگاه بر اساس تغییرات آب و املاح موجود در مجاری غدد عرق، فیدبک قابل درکی از این جریان را ارائه میدهد. هرچه فرد از نظر هیجانی برانگیخته تر باشد فعالیت غدد عرق بیشتر و جریان الکتریکی بیشتر خواهد بود. GSR در درمان فوبیا، اضطراب، تعریق شدید و غیره کاربرد دارد. ورزشکاران نیز از این دستگاه جهت کاهش بی قراری و اضطراب قبل از مسابقات بهره میبرند (شوارتز و آندراسیک،۲۰۰۳).
در کل مدلهای بیوفیدبک در دو شکل قرار میگیرند:
۱٫ بیوفیدبک سیستم عصبی پیرامونی، که مرتبط با سیستم عصبی پیرامونی و عمدتاًً بخشهای سمپاتیک و پاراسمپاتیک است GSR[106]، EMG[107] و STBF[108] (بیوفیدبک درجه حرارت پوستی) در این گروه قرار میگیرند.